Wednesday, November 29, 2017

ساک پرتف در ماشین

برام ساک پرتف میزد
نیم ساعت با دنده یک حرکت میکردم
گور پدر گیربکس!

Friday, November 17, 2017

کون کردن زن و تولد آبجی

یارو داشت زنشو میکرده
یهو بچش درو باز میکنه میاد توی اتاق میگه دارین چیکار میکنین؟؟!
یارو هول میشه میگه: هیچی بابایی
میخوایم برات یه آبجی کوچولو بیاریم تنها نباشی پسرم
بچش میگه: گه نخور کس کش ، داری از کون میکنیش که

مالوندن از پشت تو صف نونوایی

پیرمرده تو صف نونوایی هی از پشت میمالونده به پیرزنه
یهو شاطر میگه : نون نداریم تو صف نمونید ..!
پیرزنه میگه نون نداری که نداری ، چیکار به صف داری ؟!!

دو جنده در تاکسی

دوتا خانوم توی تاکسی کنار هم نشسته بودن
یکیشون از اون یکی میپرسه : شما کارتون چیه؟
خانومه میگه : والا صبح میرم بیرون میام خونه میرم حموم
دوباره میرم بیرون میام خونه میرم حموم تا روزم شب شه...!
بعد این از اون یکی میپرسه شما کارتون چیه؟
میگه: والا منم مثلِ شما جندم ولی اینهمه وسواس ندارم

Friday, November 10, 2017

شکست ادیسون با لامپ در کس

‏از ادیسون پرسیدن :
راست میگن که ۹۹۹ بار شکست خوردی ولی بازم ادامه دادی ؟
یه نگاه به لامپ بالا سرش کرد گفت این تو کس ننه هرکی گفته

Sunday, November 5, 2017

خرید کاندوم و وازلین از داروخانه برای کیر

‏جعفر میره داروخانه و بلند میگه کاندوم دارین
فروشنده میگه آقازشته یواش بگو...
جعفر بعدش خیلی یواش میگه وازلین هم دارین
فروشنده میگه اینو لازم نیست یواش بگین
حالا برای چی میخوای جعفر بلند میگه میخوام به کیرم بمالم

Wednesday, November 1, 2017

رون پا دوست دارید یا سینه سکسی

زنگ زدم غذا چلو مرغ یا زرشک پلو با مرغ بياره
زنه كه سفارش ميگرفت گفت رون دوست داريد بفرستم يا سينه ؟
گفتم سینه دوست دارم ...
اين سكسی ترين مكالمه ی شش ماه اخيرم بود.

Monday, October 30, 2017

بقیه پول کاندوم تاخیری برای خودارضایی

همسایمون بهم پول داده واسه سکس براش کاندوم تاخیری بخرم
کسکش میگه بقیشم گلنار بخر برا خودت تا شب مهمون من جق بزنی

Friday, October 27, 2017

ساک زدن دختر با دندان ارتودنسی

اوج شجاعت و تو پسری دیدم که
با اینکه دوس دخترش دندوناشو اورتودنسی کرده بود گذاش دهنش
درود بر تو جوان

Monday, October 16, 2017

69 سکس



شصت و نه یعنی 69

عشقت تو حلقم

عشقم توحلقت

Saturday, March 25, 2017

س7کس7س گی ایرانی خانواده با کلاس

خانواده باکلاس


وسطهای سال تحصیلی یه نفر جدید اومد تو كلاسمون از همون روز اول كنار من نشست چند روز اول خیلی معمولی با یه سلام و علیك خشك و خالی گذشت پسر بدی نبود كم كم با هم رفیق شده بودیم از حرفاش فهمیدم كه باباش از اون خرمایه هاست و كلی وضعشون خوبه یه روز آخر كلاس كه میخواستم برم خونه همون پسره كه اسمش نیما بود صدام كرد برگشتم سمتش گفتم جون كاری داشتی گفت راستش میخواستم اگر برات ممكنه چند تا از جزوه هات رو بگیرم از روشون كپی بگیرم منم بهش دادم كلی تشكر كرد اون روز تا یه مسیری با هم رفتیم روز بعد سر كلاس گفت جزوه هات رو نگاه كردم و كپی گرفتم اما من هیچی ازشون نفهمیدم گفتم چرا با خنده گفت آخه من یه كم خنگم گفتم نه بابا دورازجون هر جا مشكل داری بگو كمكت كنم آخه من با همه كونده بازیام خرخون بودم همیشه معلم ها و مسئولان مدرسه میگفتن تو با این همه شر بودنت چطوری درس میخونی.




گفت معلم خصوصی دارم ولی فایده نداره گفتم بالاخره من وظیفم بود بگم خلاصه قرار شد یه چند روزی من یه كم با نیما فیزیك و ریاضی كار كنم قرار بر این شد كه اون بیاد خونه ما دو ماهی از دوستیمون گذشته بود دیگه با هم ایاق شده بودیم با هم راحت بودیم پسر خوبی بود اما یه مدلهایی بود یه كم لوس و بچه نه نه بود البته به خاطر شرایط خانواده اش بود یه بار كه اومد خونه ما تا با هم درس بخونیم برای ما سر زده مهمون اومده بود نیما هم كه دید اینطوری گفت بلند شو بریم خونه ما هم با خانواده من آشنا میشی هم با هم درس میخونیم گفتم باشه بریم حاضر شدیم و رفتیم خونشون یه خونه ویلایی توپ تو فاز 4 مهرشهر تو دلم گفتم كوفتتون بشه داخل ساختمون كه نگو دیگه همه چیزش لوكس بود تعارف كرد نشستم روی مبل مامانش رو صدا زد گفت مامان من اومدم خونه صدای مامانش از یه اتاق دیگه اومد خوش اومدی عزیزم چه زود برگشتی گفت آخه سعید اینا مهمون داشتن با هم اومدیم اینجا درس بخونیم مامانش گفت كار خوبی كردی الان میام پسرم.




حال كردم با یه جوون 19 / 18 ساله مثل یه بچه 6 ساله حرف میزد بعد از چند لحظه مامانش كه اسمش مریم بود اومد داشتم از خجالت آب میشدم یه زن خوشگل و مامانی حدود 45 ساله تو پولی با یه تاپ و دامن كوتاه اومد جلو دستش رو دراز كرد با دست لرزون بهش دست دادم نشست روی مبل روبروی ما و بعد از كلی تشكر كه آره شما خیلی لطف میكنین نیما خیلی ازتون تعریف كرده بود آشنایی شما باعث افتخار بود و فلان منم تا اونجا كه بلد بودم حرفای قلنبه سلنبه زدم كه كم نیارم چند دقیقه بعد یه خانم با یه سینی شربت و میوه اومد تو اتاق اونا رو گذاشت روی میز رو كرد به مریم خانم گفت خانم امری ندارین بعد بدون گرفتن جواب رفت فهمیدم كارگرشونه.

با دیدن اون وضع خونه و وضع لباس پوشیدن مریم خانم مغزم هنگ كرده بود یه كم حرف زدیم بعد به نیما گفتم خوب كتابت رو بده درس رو شروع كنیم نیما گفت اینجا كه نمیشه بیا بریم تو اتاقم مریم خانم گفت آره شما برین اونجا منم به زری میگم براتون میوه و شربت بیاره اونجا خونشون دوبلكس بود و اتاق نیما با دو تا اتاق دیگه بالا بود تا رسیدیم تو اتاق نیما كفم برید تو اتاقش تلویزیون ریسیور و ویدئو و یه سیستم صوتی توپ كامپیوتر آنچنانی هنوز مثل اون ندیده بودم اما چه فایده نیمای احمق فقط بلد بود باهاش آهنگ گوش كنه بهش گفتم پسر تو چرا اینطوری هستی_ گفت چطوری گفتم تو نباید به من بگی وضعتون اینطوریه گفت نمیفهمم چی میگی. گفتم بابا تو میای خونه ما یه آپارتمان 90 متری روی فرش میشونمت اونوقت پذیرایی خونه شما از كل خونه ما بزرگتره فكر نمیكردم اینقدر مایه دار باشین+ خوب میگفتی من الان شرمنده شدم خندید یكی زد روی شونه ام گفت سعید بی خیال این چیزا باش اینا كه مهم نیست خودت رو عشقه.




شده بودیم بهروز وثوق و ناصر ملك مطیعی یه كم با سعید حرف زدیم باز هم زری با یه در زدن وارد شد و برامون میوه و شربت آورد اون روز تا غروب من و نیما با هم درس خوندیم ساعت 7 بود میخواستم برم خونه برگشتیم تو سالن مریم خانم نشسته بود تا ما رو دید با لبخند گفت خسته نباشید منم تشكر كردم گفتم با اجازه من مرخص میشم گفت حرفشم نزن امشب شام پیش مایی گفتم مرسی تعارف نمیكنم مزاحمتون نمیشم گفت این چه حرفیه تو هم مثل نیما گفتم آخه خانواده خبر ندارن نگران میشن گفت خوب خرجش یه تلفنه بعد به نیما گفت تلفن رو بیار سعید جون یه زنگ بزنه هر چه اصرار كردم موفق نشدم به ناچار قبول كردم به خونه هم زنگ زدم و گفتم شام نمیام بعد نشستیم روی مبل من و نیما كنار هم بودیم و مریم خانم روبروی ما بود و شروع كردیم با مریم خانم صحبت كردن در مورد درس و امتحان.




چند دقیقه بعد یه نفر از پشت سرم سلام كرد تا برگشتم كم مونده بود سكته كنم یه خانم جوون حدود 23 یا 24 ساله اونم مثل مریم خانم یه تاپ تنش بود ولی یخه تاپش بیشتر باز بود و خط سینه هاش معلوم بود بعد كه اومد جلوم دیدم یه شلوار پارچه ای تنگ كه خط شورتش معلوم بود پاشه منم بلند شدم سلام كردم دستش رو دراز كرد دست دادیم مریم خانم گفت پروانه دخترمه. گفتم خوشبختم پروانه گفت شما هم حتما آقا سعید هستید گفتم بله یه لبخندی زد و گفت مشتاق دیدار ما فقط تعرفتون رو شنیده بودیم بعد با نیما دست داد مریم خانم گفت بشین سعید جون راحت باش پروانه هم گفت بفرمائین خواهش میكنم.




نشستم سر جام ولی زبونم قفل شده بود پروانه رفت سمت مامانش با هم روبوسی كردن و نشست كنار مامانش و گفت خوب چه عجب آقا سعید شما رو زیارت كردیم بی اختیار گفتم زیارتتون قبول یه دفعه صدای خنده همشون بلند شد مریم خانم رو كرد به پروانه گفت پری جون واقعا نیما حق داشت این همه از سعید جون تعریف كنه من كه خیلی ازش خوشم اومده منم همونطور كه سرم پائین بود و گلهای قالی رو میشمردم گفتم خواهش میكنم ما كنیز شمائیم باز صدای خندشون رفت هوا.




نیما خندید گفت پس چی فكر كردید من با هر كسی دوست میشم پروانه پرید وسط حرفش گفت مطمئنم آقا سعید هم چند وقت دیگه كه بیشتر تو رو بشناسه از دستت فرار میكنه دستم رو گذاشتم روی پای نیما گفتم نه بابا این چه حرفیه مگه نیما خفاش شبه حدود نیم ساعت با هم حرف زدیم كه زری باز اومد گفت شام حاضره تعجب كردم ساعت 8 شام میخوردن مریم خانم بلند شد پشت سرش پروانه بعد نیما و بعد هم من راه افتادم به نیما گفتم پدرت مگه نمیاد گفت نه مسافرته رفته كانادا برای كارهای شركتش. رفتیم تو یه سالن بزرگ دیگه یه میز بزرگ بود نشستیم دور میز مثل فیلمهای خارجی زری برامون سوپ ریخت خوردیم چهار نفر آدم بودیم اندازه 10 نفر غذا درست كرده بودن یه كم غذا خوردم بعد تشكر كردم صندلیم رو یه كم عقب دادم نشستم بعد از شام برگشتیم تو همون سالن قبلی چند دقیقه بعد مریم خانم گفت من میرم و شما جوونها رو تنها میذارم بعد خداحافظی كرد و به نیما گفت حتما سعید جون رو برسون خونه بحث درس و دانشگاه بود پروانه گفت امروز كلاس كامپیوتر داشتم مغزم داغون شده. گفتم چرا_ گفت خیلی سخته اصلا یاد نمیگیرم گفتم اگر علاقه داشته باشین زود یاد میگیرن چیزی نیست كه+ نیما با خنده گفت آخه سعید بحث اینه كه پروانه به جز مهمونی , گردش به چیزی علاقه ندار.ه پروانه خندید گفت آره راست میگه گفتم ای بابا من بر عكس شما هستم. عشقم كامپیوترمه پروانه خندید گفت خوش به حال كامپیوترت منم زدم به حساب شوخی بعد گفت راستی آقا سعید شما برنامه نویسی هم بلدین_ گفتم بله گفت وای چه خوب میشه به من هم یاد بدین نیما خندید گفت سعید این آیكیوش از منم پائین تره قبول نكن! گفتم نه بابا این چه حرفیه پروانه خانم هم مثل خواهرمه هر كاری از دستم بربیاد در خدمتم اومد جلو لپم رو كشید و گفت كاشكی واقعا تو داداشم بودی جای این نیما بعد با خنده رفت چند دقیقه بعد برگشت چند تا جزوه و كتابم دستش بود كتابها رو یه نگاه كردم گفتم اینا كه چیز خاصی نداره پروانه گفت بیا بریم یه كم به من كامپیوتر به من یاد بده نیما گفت ول كن پری این خسته است بذار برای یه وقت دیگه.




من موندم تو رودربایستی گفتم نه مشكلی نداره فكر كنم بتونم نیم ساعت در خدمتتون باشم نیما گفت من كه از خدامه تو تا صبح بمونی. گفتم نه بابا تو جدا خفاش شبی! پروانه كه غش كرده بود از خنده گفت خوب اگر خسته هستید بذاریم برای وقت دیگه من مزاحمتون نشم گفتم نه اختیار دارین بلند شدیم من فكر كردم كامپوترشون همون یكیه داشتم میرفتم تو اتاق نیما كه پروانه گفت از این طرف لطفا. بعد رفتیم تو اتاق پروانه اوه اوه اونجا دیگه چی بود در و دیوارش پر بود از عكس خواننده و هنرپیشه های خارجی با لباسهای سكسی یه تخت استیل و یه میز آرایش گوشه اتاق بود اونجاهم همه چیز بود. كامپیوتر پروانه خوشگل تر بود روشنش كردم پروانه گفت بشین روی صندلی بعد خودش نشست روی تخت پشت سرم ما نیما هم سر پا بود ویندوزش كه بالا اومد دیدم ویندوزش 98 گفتم چرا 98؟ گفت یعنی چی گفتم ویندوزش رو میگم گفتم خوب پس چند باشه؟ گفتم چند وقته خریدیش گفت حدود چهار ساله گفتم اگر بخواهید براتون ویندوز اكس پی نصب كنم. گفت آره بی زحمت نصب كن. گفتم من كه نگفتم الان! گفت چرا؟ گفتم باید سی دیش باشه براتون میارم نصب میكنم برای پروانه كه اومده بود اون سمت من توضیح دادم ایستاده بود نگاه میكرد ولی خنگ خنگ بود نیما كه سر پا بود گفت من خسته شدم میرم پائین تا كارتون تموم بشه پروانه اینقدر به من نزدیك بود كه گاهی پاش میخورد به دستم بوی عطرش هم كه دیوونه ام كرده بود.




بیست دقیقه ای گذشت گفت میتونین هفته ای چند ساعت با من كار كنید گفتم باشه مشكلی نداره برگشتیم پیش نیما كه مشغول تماشای ماهواره بود پروانه گفت نیما سعید جان قبول كرده كامپیوتر یادم بده اونم خندید گفت خوبه بعد رو كرد به من گفت برات متاسفم سعید اون شب گذشت قرار شد من سه شنبه ها ساعت 6 تا 8 برم به پروانه كامپیوتر یاد بدم جلسه اول كه رفتم باز هم با یه استقبال گرم از طرفشون روبرو شدم ولی منم یه كم باهاشون راحت تر شده بودم اون جلسه به نصب ویندوز و كارهای مقدماتی گذشت تو جلسه دوم و سوم پروانه یه كم راه افتاده بود و كلی خوشحال بود نیما هم با من خیلی صمیمی تر شده بود اینم بگم كه موقع كلاس فقط من و پروانه تو اتاقش بودیم اونم همچنان با اون لباس پوشیدنش من رو دیوونه میكرد البته با هم راحت شده بودم و به اسم كوچیك همدیگه رو صدا میكردیم. سه شنبه چهارم از مدرسه با نیما رفتیم خونشون پروانه نبود. نیم ساعت نشستیم نیومد منم برگشتم خونه هفته بعدش كه رفتم گفتم هفته پیش غیبت داشتی گفت ببخشید كار داشتم نتونستم خودم رو به موقع برسونم گفتم خیر بوده؟ یه لبخند زد و گفت ای همچین كلید كردم كه چی شده و كجا بودی اولش. چیزی نگفت بعد گفت رفته بودم خونه دوست پسرم. خوب مگه نمیدونستی كلاس داری چرا زود تر نیومدی یه خنده شیطنت آمیز كرد گفت كارمون طول كشید گفتم چه كاری گفت كار دیگه بابا! گفتم میری خونشون رو تمیز میكنی؟ خندید گفت نه یعنی تو نفهمیدی؟ گفتم نه! اومد كنار گوشم گفت شیطونی میكردیم دیگه اصلا ساعت از دستم خارج بود گفتم ببین پروانه من نمیفهمم چی میگی ساعتم خارجی بود و این حرفا یعنی چی اونقدر كلید كردم تا بالاخره گفت داشتیم با هم سكس میكردیم از شنیدن این حرفا یه كم حالم دگرگون شده بود دوست داشتم باز هم ادامه بدم.




گفتم مگه تو دختر نیستی گفت چرا گفتم پس چطوری با دوست پسرت سكس میكنی گفت خوب از پشت تازه پرده من حلقویه مغزم داغ كرده بود نفهمیدم چی شد گفتم خوش بحال دوست پسرت! خندید گفت چر؟ا گفتم به خاطر این كه تو دوستشی. گفت خوب دوست تو هم هستم دیگه گفتم بله اما این دوستی كجا و اون دوستی كجا خندید گفت خوب تو نخواستی اونطوری با هم دوست باشیم گفت خوب حالا میخوام یه دفعه لبش رو گذاشت روی لبم و یه لب جانانه گرفتیم لبم رو كه برداشتم گفتم پروانه بسه! گفت چی شد گفتم آخه من با نیما دوستم دلم نمیخواد با تو كاری بكنم گفت برو بابا من تو محل قبلیمون با چند تا از دوستای نیما رابطه داشتم نیما هم میدونه ولی براش مهم نیست نباید هم باشه مگه اون خودش كاری نمیكنه؟ گفتم چرا ولی راست میگی با دوستای نیما رابطه داشتی و نیما میدونه گفت آره خوب منم میدونم نیما چند تا دوست دختر داره تازه بعضی وقتها هم كه مامان نیست میارتشون خونه.




گفتم خوبه ولی نیما چیزی به من نگفته بود پروانه گفت اون همینطوریه تا سر یه چیزی حرف نشه اون چیزی نمیگه. یه كم فكر كردم راست میگفت تو این مدت من و نیما هیچ حرفی در این باره نزده بودیم پروانه گفت به چی فكر میكنی گفتم هیچی دستم رو گذاشتم روی پاش یه كم خودش رو چسبوند به من. گفتم خوب حالا كی وقت داری با هم شیطونی كنیم؟ خندید گفت همین امروز گفتم مامانت و نمیا چی؟ گفت امشب مامان میخواد بره خونه مادربزرگم. مطمئنم نیما میبرتش بعد من میمونم و تو گفتم مگه كی میخوان برن؟ گفت ساعت 7.30 یا 8 میرن. گفتم خوب منم كه اون موقع باید برم گفت نترس من میگم چون هفته قبل نبودم و چند روز دیگه امتحان دارم امشب میخوایم بیشتر با هم كار كنیم. گفتم نمیدونم یه وقت ضایع نشه؟ خندید یه لب دیگه گرفتیم گفت تو بسپرش به من. بعد گفت بلند شو بریم پائین. رفتیم دیدیم مریم خانم و نیما آماده نشستن و منتظرن مریم خانم گفت خسته نباشین. تشكر كردم بعد مریم خانم به پروانه گفت زود حاضر شو بریم دیر شد. پروانه گفت من الان نمیام. مریم خانم گفت چرا؟ بعد طبق قرار پروانه گفت من چون هفته قبل نبودم و چند روز دیگه امتحان دارم امشب میخوایم بیشتر با هم كار كنیم. نیما گفت پروانه تو دیگه داری سواستفاده میكنیا! مریم خانم هم گفت راست میگه پروانه شاید سعید كار داشته باشه منم به شوخی گفتم قرار شده بعد از ساعت 8 هر چی بیشتر موندم دو برابر حق تدریس بگیرم. همه خندیدن مریم خانم به نمیا گفت بلند شو بریم بعد رو به پروانه گفت خوب زودتر میگفتی ما رو اسیر نمیكردی پروانه رفت بوسش كرد و معذرت خواهی كرد بعد گفت شما برین منم آژانس میگیرم میام. نیما گفت یه آژانس هم برای سعید بگیر پولش رو هم حساب كن. پروانه گفت از حق تدریسش میده. مریم خانم و نیما با خنده خداحافظی كردن رفتن من و پروانه هم رفتیم بالا تو اتاق پروانه.







من نشستم لب تخت پروانه اومد جلوم ایستاد گفت من پول الكی نمیدما باید با من خوب كار كنی. دستش رو گرفتم نشوندمش روی پام گفت حتما لبم رو گذاشتم روی لبش و با یه دستم پشتش رو میمالیدم با یه دستم هم پستوناش رو دستم رو از پشت تا بالای كونش میرسوندم یه چند دقیقه تو اون حالت بودیم و من حسابی لب و گردن و گوش پروانه رو خوردم بعد تاپش رو بالا زدم یه كرست گیپور آبی داشت كه از جلو باز میشد با كمك خودش اونم باز كردم و شروع كردم به خوردن اون پستونای قشنگ و شیرینش پستوناش سفت سفت بود و سفید با یه دایره قهوه ای خیلی كم رنگ نوكشون هم خیلی كوچولو و خوشگل زده بود بیرون با خوردن پستوناش ناله پروانه بلند شده بود داشتم حال میكردم از ناله هاش یه دستم رو از روی شلوار گذاشتم روی كسش داغ داغ بود آروم میمالیدم بعد پروانه بلند شد تو یه حركت تیشرتم رو در آورد من رو خوابوند روی تخت افتاد روم اونم شرع كرد به خوردن سینه من وای كه چه حالی میداد چرخیدم پروانه رفت زیر من و اومدم بالا از زیر گلوش شروع كردم به خوردن رفتم پائین به شلوارش كه رسیدم دكمه های شلوارش رو باز كردم زبونم رو یه كم بالای كسش مالیدم بعد شلوارش رو درآوردم شرتش با كرستش ست بود از اون شرتهایی بود كه پشتش فقط یه بند میره لای كون از روی شرت یه كم كسش رو مالیدم و زبون زدم خودش شرتش رو كنار زد وای چه كسی داشت یه كس تمیز و كوچولو با لبه های به هم چسبیده تموم كسش رو كرده بودم تو دهنم و با صدا كسش رو میخوردم و لیس میزدم بعد با دستم لبه های كسش رو باز كردم زبونم رو گذاشتم لای كسش و شروع كردم به خوردن اون قسمت صورتی رنگ كه هم خیلی داغ شده بود هم خیلی خیس چوچولش رو بازی میدادم با زبونم و زبونم رو لای كسش بالا پائین میكردم و نوك زبونم رو جلوی سوراخ كسش میكشیدم اونم ناله میكرد چه ناله ای جون جونننننننننننننننننننننننننن آخ ؤای ججججججججججججووووووووووونننننننننننننننننننننن بخخخخخخخوووووووووررررررررر آیییییییییییییییییییی منم سرعتم زیاد شده بود با انگشتم هم مشغول بازی كردن با سوراخ كون بی نظیرش بودم كه دیدم بدن پروانه شروع كرد به لرزیدن و با فریاد آییییییییییییییییییییییییییییییییییی مامانننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننن تموم آبش رو ریخت تو دهنم منم تا قطره آخرش رو خوردم.




پروانه بی حال افتاده بود روی تخت منم رفتم دستم رو انداختم گردنش و كنارش خوابیدم چند دقیقه طول كشید تا پروانه یه كم حالش جا اومد چرخید به پهلو و شروع كردیم لب گرفتن از هم همش میگفت مرسی خیلی حال داد چه خوب میخوری و از این حرفا بعد دستش رو گذاشت رو كیرم گفت منم از اینا میخوام گفتم از چیا با یه لحن بچگونه ای گفت از این دودول بزرگا گفتم خوب مال خودت میخوای چیكارش كنی همونطوری گفت میخوام بخولمش تا تموم بشه گفتم خوب بخورش یه جون گفت بلند شد شلوار و شرتم رو با هم از پام بیرون كشید گفت وای چقدر بزرگه گفتم میترسی گفت نه كیف میكنم خم شد روی من یه كم كیرم رو به نوك پستوناش مالید بعد آروم آروم شروع كرد به ساك زدن معلوم بود خیلی تجربه داره چنان با مهارت اینكار رو میكرد كه در عرض چند دقیقه من آبم پاشید تو صورت و پستوناش بعد پاكش كردم و ازش معذرت خواهی كردم اونم گفت كه اینكار رو دوست داره یه كم خوابیدیم كنار هم با هم بازی كردیم بعد به حالت 69 شدیم و دوباره بخور بخور شروع شد پروانه از زور حشریت چند بار كیرم رو محكم گاز گرفت هر چند درد داشت ولی خوبیش این بود كه آبم دیر تر میومد.




پروانه حسابی داغ كرده بود بلند شد خوابید روی تخت گفت زود باش داره آبم میاد بیا بكن تو خودش پاهاش رو بالا داده بود و باز كرده بود منم رفتم جلوش و كیرم رو آروم آروم كردم تو كسش از درد لبش رو گاز گرفته بو یه دستش هم روی سینه من بود كه جلوی فشار رو بگیره كیرم تا ته رفته بود تو كسش واقعا تنگ بود كسش معلوم بود دوست پسراش از این كیر كوچیكا هستن البته خودش هم بعد از سكس بهم گفت آروم آروم تلنبه زدن شروع شد و پروانه بازم آه و ناله اش بلند شد میگفت جووووووونننننننننن چه كیییییییییییرررررررررررییییییییییییییییه چه حالییییییییییییییی میییییییییدددددهه كسم پاره شد كسم گشاد شد آخ جون چه خوب میكنی بكن تند تند بكن منم با سرعت تلنبه میزدم كه دیدم پروانه با ناخناش روی بازم داره چنگ میندازه بعد هم با یه واییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی یه تكون دیگه و باز هم اورگاسم شد حالا حركت كیرم تو كسش راحت تر شده بود بهش گفتم بچرخ گفت نه تو رو خدا نه كیرت خیلی بزرگه كونم نمیتونه تحملش كنه هر كاری كردم به هم كون نداد كه نداد منم دیگه داشت آبم میومد سریع كیرم رو از كسش بیرون كشیدم و تموم آبم رو روی شكم و پستوناش ریختم یه كم كنار هم خوابیدیم بعد با هم رفتیم حموم تو حموم بهش گفتم دفعه بعد باید بهم كونم بدی گفت نه من از پس كیر تو بر نمیام ولی اگر خواستی مامانم رو راضی میكنم بهت كون بده. نزدیك بود غش كنم گفتم چی میگه دختر خندید گفت من با مامانم از این حرفا ندارم چند بار هم با هم لز داشتیم تازه امشب هم میخوام براش بگم با تو سكس داشتم هر چی قسمش دادم نگو قبول نكرد گفت نترس مامانم خودش اهل حاله.




اون شب من رفتم خونه فرداش احساس میكردم نیما میدونه انگار ازش خجالت میكشیدم بعد از اون روز من و نیما با هم حرف های سكس و بكن و بكن هم میزدیم تازه فهمیده بودم كه بابا اینا اصلا براشون مهم نیست این حرفا

یه هفته دیگه گذشت و باز هم سه شنبه رسید صبح نیما تو مدرسه گفت سعید من امروز كلاس دارم و عصری نمیتونم خونه پیشت باشم گفتم كلاس چی؟ گفت كلاس زبان دارم قرار شده از این هفته سه شنبه ها از ساعت 5:30 تا 8:30 برم پیش شوهر دوست مادرم باهام زبان كار كنه گفتم پس یه كاری كنیم منم كلاس پروانه رو برای یه روز دیگه هماهنگ می كنم گفت نه تو نمیخواد برنامه ات رو به هم بریزی همینجوری كلی به خاطر من تو درد سر افتاد.ی كلی تعارف بار هم كردیم قرار شد این هفته رو هم من برم اما برای هفته آینده یه جوری هماهنگ كنم كه نیما هم خونه باشه هر چند بعد از جریان پروانه دلم میخواست وقتی من اونجام نیما نباشه اما باید تعارف میكردم از كلاس رفتم خونه زود یه دوش گرفتم و راه افتادم سمت خونه نیما اینا. هم دلشوره داشتم هم دلم میخواست زود تر برسم ببینم پروانه چطوری باهام برخورد میكنه.










سر ساعت 6 رسیدم جلوی خونشون زنگ زدم زری خانم در رو باز كرد وارد ساختمون شدم پروانه اومده بود جلوی در استقبالم با هم دست دادیم و رفتیم نشستیم روی مبل پروانه حسابی به خودش رسیده بود و قشنگ چسبیده به من نشسته بود چند لحظه بعد با صدای مریم خانم به خودم اومدم كه از پشت سرم سلام می كرد تا برگشتم دیدم ای وای چقدر قشنگ شده انگار میخواست بره عروسی از بس به خودش رسیده بود با یه لباس یه سره نازك آستین حلقه ای یخه باز دامنش هم تا بالای زانوش به رنگ سفید با گلهای بزرگ قرمز و صورتی كرست مشكیش قشنگ معلوم بود اومد جلو دست دادیم و سلام كردیم روبروی ما نشست طوری پاهاش رو روی هم انداخته بود كه تا وسطهای رونش معلوم بود گاهی هم طوری روی مبل جا به جا میشد كه كه سیاهی شرتش بین اون پاهای سفیدش قشنگ به چشم میخورد دو سه دقیقه اول به حرفای معمولی گذشت. زری هم برامون میوه آورد ساعت 6:20 بود كه به پروانه گفتم اگر مایلی بریم سر وقت درس و كلاس. با شیطنت گفت من كه یه هفته است منظرم بعد هم بلند شد گفت با اجازه مامان جونم ما بریم به درسامون برسیم مریم خانم هم با یه لحنی گفت برید خوش باشین بعد رو كرد به من گفت راستی سعید جون میخوام ببینم میشه به من هم كامپیوتر یاد بدی آخه الان دیگه عصر كامپیوتره پروانه هم خیلی از درس دادنت تعریف كرده بعد با خنده گفت مخصوصا جلسه گذشته كه انگار تو امتحانش خیلی موثر بوده. فهمیدم چه خبره داشتم آب میشدم از خجالت نمیدونستم چی بگم كه پروانه پرید وسط حرف و گفت چرا كه نه مامان جون بیا اصلا از امروز سه تایی ادامه بدیم من هم از درسهای گذشته بهت یاد میدم نظرت چیه سعید؟





بدون اینكه من چیزی بگم پروانه دست مامنش رو گرفت و گفت بلند شو بریم تو اتاق من كه وقت كمه بعد هم هر دو خندون راه افتادن من هم پشت سرشون رفتم بالا و رسیدیم تو اتاق پروانه من نشستم پشت كامپیوتر كه مریم خانم گفت من الان بر می گردم بعد از توی پله ها با صدای بلند گفت زری برو از داروخانه داروهای من رو بگیر و بعد برگشت پروانه با خنده گفت مامان نخود سیاهات تموم شده بعد دوباره هر دو زدن زیر خنده سه تا صندلی بود من وسط نشسته بودم یه سمتم پروانه بود و یه سمت دیگه مریم خانم اول یه كم از درسهای قبلی برای پروانه توضیح دادم كه دیدم كم كم دست پروانه اومد روی رون من مریم خانم هم دستش پشت صندلی من بود خیلی آروم شروع كرد به مالیدن كمرم بی اختیار كیرم راست شده بود و دیگه نمیفهمیدم چی دارم میگم زیر چشمی یه نگاه بهشون كردم بعد رو به پروانه گفتم متوجه شدی چی گفتم مریم خانم گفت من كه خیلی خوب دارم میفهمم بعد فشار دستش رو روی كمرم بیشتر كرد پروانه با خنده گفت میخوای از مامانم یه آزمون بگیری رو كردم به مریم خانم از اینكه بخوام چشم تو چشمش بشم خجالت میكشیدم گفتم شما یه فولدر درست كن براش یه اسم بذار بعد از روش یه شورت كات بساز مریم خانم خیلی راحت یه فولدر درست كرد اسمش رو گذاشت Sex Gorup بعد پروانه با خنده گفت پس چرا شرتت رو كات نكردی مریم خانم با ناز گفت اون دیگه كار من نیست این كار رو باید یه نفر دیگه انجام بده. پروانه گفت زود باش سعید یادش بده استعدادش خوبه زود یاد میگیره. من كه انگار قفل كرده بودم نمیدونستم باید چیكار كنم پروانه خودش رو به من چسبوند و با فشار من رو به مریم خانم چسبوند بعد خم شد روی پای مامانش و دستش رو كرد زیر دامن مامانش با چند تا تكون شرت مامانش رو درآورد گفت بیا اینم از كات كردن شرتش. بعد شرت مامانش رو پرت كرد گوشه اتاق و خودش رو كشید كنار اینكار باعث شده بود دامن مریم خانم تا وسطهای رونش بالا بره با اون سن و سالش پر و پاچه تمیزی داشت یه كم پاهاش رو از هم باز كرده بود. پروانه دستم رو گرفت گذاشت روی رون مامانش و سمت كسش هل داد گفت ببین عملیات كات كردن رو خوب انجام دادم. انگار دستم سر خورد رفت بالا و رسید به یه كوره آتش كه ازش گرما میبارید تا دستم رسید به كسش مریم خانم یه آهی كشید و سرش رو بالا داد و چشماش رو بست برگشتم به پروانه نگاه كردم با علامت سر بهم گفت بمالش منم آروم شروع كردم به مالیدن كس مریم خانم.




پروانه از جاش بلند شد من رو جای خودش كشوند و رفت كنار مریم خانم نشست و یه كم هم اون رو هل داد سمت من تا برای خودش جا باز كنه نشست و دستش رو از بالای لباسش كرد تو و آروم شروع كرده به مالیدن پستونای مامانش و بعد آروم لباشون رو گذاشتن روی هم و شروع كردن از هم لب گرفتن چند دقیقه تو این حالت گذشت دست مریم خانم آروم روی كیرم قرار گرفت و از روی شلوار شروع به مالیدن كرد یه كم كه گذشت مریم خانم با چشمای خمار برگشت یه نگاهی به من كرد و یه لبخند زد و لبامون چسبید به هم و شروع كردیم به لب گرفتن واقعا لبهای خوش فرم و خوشمزه ای داشت زبونش رو فشار داد تو دهنم من هم زبونم رو فرستادم تو دهنش و شروع به خوردن لب و زبون هم كرده بودیم صحنه جالبی بود دست من لای كس مریم خانم بود دست مریم خانم روی كیر من بود پروانه هم یه دستش به پستونای مامانش بود با یه دست دیگه هم مشغول مالیدن كس خودش از روی شلوار بود و فقط صدای ناله و آه و آه بود كه توی اتاق بود پروانه بلند شد تاپ خودش رو درآورد كرست نداشت برای همین پستوناش آزاد شد و بعد هم شلوار و شرتش رو درآورد پرت كرد گوشه اتاق اومد سمت من تیشرتم رو از تنم درآورد بعد سرم رو به سمت خودش چرخوند با دستم مشغول مالیدن كس داغ مریم خانم بودم كه حسابی هم آب انداخته بود با دهنم هم مشغول خوردن پستونای شیرین و آبدار پروانه جونم بودم. مریم خانم تو همون حالت نشسته مشغول باز كردن زیپ و دكمه شلوارم بود خودم هم با یه دست كمكش كردم بعد خودم رو كمی بالا دادم تا مریم خانم شلوار و شرتم رو پائین بكشه مریم خانم یه كم خودش رو عقب داد بعد خم شد روی پام و كیرم رو بیرون كشید با یه واییییییییییییییییییییییییییییییی قشنگ كرد تو دهنش و با ملچ و مولوچ شروع به ساك زدن كرد منم كه به اوج شهوت رسیده بودم یه كم سرم رو خم كرده بودم و مشغول خوردن كس خوشگل پروانه بودم.







نمیدونید آدم تو این موقعیتها چه حالی میكنه مریم خانم چنان ساك میزد برام كه حس كردم داره آبم میاد سرش رو بلند كرد تمام دور دهنش خیس بود لبامون رو رو هم گذاشتیم بعد بهش گفتم نمیخوام آبم زود بیاد با خنده بلند شد از اتاق رفت بیرون بعد با یه اسپری برگشت بازم نشست كنارم گفت الان یه كاری میكنم كه آبت حالا حالاها نیاد بعد حسابی به كیرم اسپری زد پروانه خودش رو به پشت مامانش رسوند زیپ پشت لباس مامانش رو تا روی كونش پائین داد مریم خانم با یه تكون بالا تنه لباسش رو درآورد با یه كرست مشكی كه زیبایی و سفیدی بدنش رو دو چندان كرده بود جلوم نشسته بود و آرروم مشغول مالیدن كیرم بود با لباش و زبونش مشغول بازی بود گاهی هم یه نالهی میكرد و كه دلم میخواست زود بپرم روش و كیرم رو تا دسته بكنم تو كسش پروانه كرست مامانش رو هم باز كرد از پشت سر پستونای مامانش رو تو دستاش گرفته بود میمالید و اونم ناله میكرد یه كاری میكرد كه به پستونای مریم خانم رو قشنگ ببینم منم با دیدین این صحنه ها سرم رو خم كردم و پستون مریم خانم رو به دهن گرفتم پستوناش دست كمی از پروانه نداشت سفت و شیرین بود فقط نوكش از نوك پستونای پروانه پررنگ تر بود یكی از پستونای مریم خانم تو دستم بود یكشون تو دهنم پروانه و مریم خانم هم مشغول خوردن گوش و گردن هم بودن كم كم سرم رو پائین تر بردم و یه كم روی شكم مریم خانم رو زبون زدم بعد نشستم روی زمین و جلوی پای مریم خانم.




خودش فهمید میخوام چیكار كنم با لبخند پاهاش رو از هم باز كرد دامنش رو بالا دادم وای چی دیدم با اون سن و سالش عجب كس تمیزی داشت سفید سفید با لبه های به هم چسبیده فقط وسط معلوم بود حسابی خیس شده چون مثل شبنم از پائین خط كسش یه خط باریك آب بیرون زده بود یكی از پاهاش رو بلند كردم گذاشتم روی شونه ام و سرم رو بردم از نزدیكای كسش شروع به خوردن رونش كردم و آروم آروم زبونم رو به كسش رسوندم تا زبونم به كسش خورد یه واییییییییییییییییییی گفت و سرم با دستش فشار داد به كسش دیگه بالا رو نمیدیدم فقط صدای ناله مادر و دختر به گوشم میرسید لای كس مریم خانم رو باز كرده بودم و زبونم رو گذاشته بود لای كسش و انگشتم رو هم كرده بود تو سوراخ كسش میچرخوندم و با زبونم همه جای كسش رو لمس كردم چوچولش رو میكردم تو دهنم مك میزدم یا بین لبام نگه میداشتم و فشار میدادم یكی از دستام رو بردم بالا و مشغول مالیدن پستونای پروانه و مریم خانم شدم به نوبت براشون میمالیدم از پائین هم كه حسابی كس مریم خانم رو آباد كرده بودم كه یه دفعه مریم خانم اون یكی پاشم روی شونه ام گذاشت و سرم رو بین پاهاش فشار داد بعد با یه تكون شدید و یه آیییییییییییییییییییییییییییییییییییی بلند تموم صورتم رو خیس كرد چند ثانیه ای سرم رو فشار داد بعد پاهش شل شد و روی شونه ام پائین اومد بلند شدم لبخند مریم خانم حاكی از رضایتش بود با یه تشكر من رو تو آغوشش كشیدو حسابی همدیگه رو فشار دادیم بعد با یه لب جانانه ازش جدا شدم و رفتم سمت پروانه.







كم كم داشت خجالتم میریخت دستم رو دور كمرش انداختم بهش گفتم خوب حالا نوبته تو بعد بردمش سمت تختش خودم خوابیدم روی تخت و اون رو كشیدم روی خودم به حالت 69 شروع كردم به خوردن كس پروانه اونم مشغول ساك زدن شد از هر جفتمون فقط صدای ناله بلند بود كه حس كردم مریم خانم كنارم نشست دستم رو دراز كردم سمتش خودش دستم رو گرفت گذاشت روی كسش منم مشغول مالیدن شدم چند دقیقه بعد مریم خانم بلند شد رفت جلوی پروانه سر پروانه رو از روی كیر من جدا كرد كیرم رو به دست گرفت یه كم مالید بعد خیلی آروم و با احتیاط با یه ملایمت خاصی كرد تو دهنش پروانه كسش رو بیشتر به دهن من فشار داد و با دستش مشغول مالیدن كس مامانش شد چون كسش به دهنم فشار میاورد منم زبونم رو كردم تو كس پروانه و چون از پائین در حال شارژ شدن بودم از بالا حسابی كس پروانه رو خوردم كه یه مرتبه پروانه كسش رو روی دهنم فشار داد و با یك ضربه تموم آبش رو تو دهنم خالی كرد پروانه بی حال شد و افتاد كنارم روی تخت مریم خانم هم كه از دیدن این صحنه ها حسابی سركیف شده بود اومد بالا روی تخت و روبه من پاهاش رو كنار پهلوهام گذاشت كیرم رو با دستش میزون كرد و خیلی آروم روش نشست و فرو كرد تو كس داغش با اینكه مامان پروانه بود اما كسش مثل پروانه تنگ بود و چسبون آروم آروم روی كیرم فرود اومد تا وقتی به تهش رسید تمام سنگینیش رو انداخت روی كیرم چند لحظه فقط نفس نفس میزد بعد یه كم كیرم رو تو كسش تابوند بعد آروم شروع كرد بالا پائین كردن با بالا رفتن مریم خانم منم خود رو از روی تخت بلند میكردم و محكم تو كس مریم خانم تلنبه میزدم.







صدای مریم خانم بلند شده بود با آه و ناله من رو تشویق میكرد كه تند تر عمل كنم چند دقیقه تو این حالت گذشت كه پروانه بلند شد از توی كشوی میزش یه كیر مصنوعی بیرون آورد داشتم از تعجب شاخ در میاوردم یه كم اون رو كرد تو دهنش و خیسش كرد بعد رفت پشت مامانش و با احتیاط اون رو كرد تو كون مامانش مریم خانم دیگه داشت فریاد میزد و آخ و اوخ میكرد میگفت وای چه خوبه همه جام پر شده كسم با كیر طبیعی كونم با مصنوعی آخیش چه مزه ای میده مریم خانم روی من افتاده بود كه پروانه راحت تر كارش رو بكنه من شروع كردم به خوردن گردن و گوشش اونم كنار گوشم ناله میكرد و قربون صدقه خودم و كیرم میرفت وای سعید چه كیر باحالی داری خوش به حال زنی كه این كیر همیشه مال اون میشه كس من كه حسابی حال اومده پروانه حق داشت از كیرت این همه تعریف كنه بی نظیره كیرت با این حرفا سعی كردم تند تند تو كسش بزنم كه همین باعث شد مریم خانم با یه فریاد بلند آییییییییییییییییییییی آبممممممممممممممممم اومد باز به اورگاسم رسید سریع خودش رو كنار كشید و پروانه جاش رو پر كرد پروانه رو چرخوندم به حالت چهار دست و پا و از پشت كیرم رو تو كسش فرو كردم با دستم پستون و چوچولش رو میمالیدم اونم با آخ جون آخ جون خودش رو تكون میداد و كونش رو محكم به رونام میكوبید خم شدم روش و آروم در گوشش گفتم من كون میخوام اونم با صدای بلند گفت یه بار دیگه آبم رو بیار بعد مامان جونم بهت میده مریم خانم كه بی حال نشسته بود و به ما نگاه میكرد گفت چی میخوای سعید جون پروانه تو همون حالتی كه خودش رو تند تند تكون میداد گفت كون میخواد مامان جونم مریم خانم با لبخند گفت خوب بهش بده پروانه گفت نههههههههههههههههه من نمیتونم مریم خانم با خنده گفت خودم بهت میدم سعید جون هر چی بخوای بهت میدم بعد هم اومد پشت من و خودش رو چسبوند به پشت من و پستوناش رو میمالید به كمرم از نرمی پستوناش حالم جا اومده بود اما چون سفت به من چسبیده بود نمیتونستم درست پروانه رو بكنم.




پروانه خودش فهمیده بود با سرعت خودش رو تكون میداد مریم خانم رو از خودم جدا كردم پروانه رو بلند كردم روی تخت ایستاد من پائین تخت آروم بغلش كردم خودش پاهاش رو دور كمرم حلقه كرد مریم خانم اومد كمكمون كیرم رو با دستش گرفت با كس پروانه میزون كرد و آروم پروانه رو شل كرد یه كم اومد پئین و كیرم تا ته رفت تو كسش مریم خانم نشسته بود جلوی پاهام و با تخمام بازی میكرد منم پروانه رو با سرعت بالا پائینش میكردم كه یك دفعه پروانه با ناخنش پشتم رو چنگ انداخت و و خودش رو محكم چسبوند به من و با فریاد وای مامانننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننن سرش رو گذاشت روی شونه من و یه گاز آروم از گردنم گرفت فهمیدم كارش تموم شده منم دیگه داشت آبم میومد.




پروانه رو گذاشتم روی تخت دست مریم خانم رو گرفتم بلندش كردم بردمش سمت میز كامپیوتر دستاش رو گذاشتم روی میز و پاهاش رو از هم باز كردم خودش فهمید میخوام كیرم رو تو كونش جا بدم با یه دستش یه طرف كونش رو گرفت و باز كرد سوراخ كونش قرمز بود و كوچیك ولی میدونستم میشه كردش چون چند دقیقه قبل یه كیر مصنوعی تو كونش رفته بود كیرم رو گذاشتم جلوی سوراخ كونش با یه كم فشار سر كیرم رو كردم تو مریم خانم یه آخ گفت یه كم صبر كردم بازم فشار دادم تو سه مرحله تموم كیرم تو كونش جا شد پروانه هم اومده بود كنار ما و داشت تماشا میكرد آروم آروم شروع كردم تو كون مریم خانم تلنبه زدن وای كه چه كون نرمی داشت وقتی كیرم تا ته میرفت تو كونش میخورد به رونام و مثل ژله میلرزید پروانه هم از زیر مشغول خوردن كس مامانش بود مریم خانم دیگه نزدیك بود گریه كنه التماس میكرد تند تند بكنمش پستوناش رو تو مشتم فشار میدادم و تند تند كیرم رو تو كونش عقب و جلو میكردم نزدیكای اومدن آبم بود بهش گفتم آبم داره میاد با صدای بلند گفت جون همش رو بریز همونجا با دو تا ضربه تموم آبم رو تو كونش خالی كردم كه یه دفعه مریم خانم هم با فریاد آخ جوووووووووووووووووووووووووووننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننن یه تكون به خودش داد و باز هم اورگاسم شد حس میكردم یه لیتر آب از من اومده بی حال بی حال بودم از مریم خانم جدا شدم و رفتم روی تخت خوابیدم چند دقیقه بعد مریم خانم و پروانه هر كدوم یه سمتم بودن و داشتن با من بازی میكردن چشمام رو باز كردم مریم خانم خندید گفت بلند شو زود باش باید بریم حموم نیما نیم ساعت دیگه میاد بلند شدیم سه تایی رفتیم حموم اونجا مریم خانم یه كم با كیرم بازی كرد و یه ساك اساسی هم برام زد و تموم آبم رو خورد بعد هم كلی از من تشكر كرد پروانه هم با خنده میگفت مامان دیدی چه حالی میده با سعید بودن از حموم بیرون اومیدم سریع لباس پوشیدم و قبل از اومدن نیما از خونشون زدم بیرون بعد از اون هم چند بار من با این مادر و دختر عزیز سكس داشتم البته چند بار هم با هر كدومشون تنها بودم ولی سكسهایی كه سه نفری بودیم بیشتر به من حال داده بود كه حتما بعدا براتون تعریف میكنم.

دختر اصفهانی س6ک6س شیدا

دختر اصفهانی



حدود یه سال پیش بود که با یه دختری که اسمش شیدا بود آشنا شدم.خیلی با هم رفیق شده بودیم و حدودا روزی ۱ساعت با هم چت میکردیم.تازه این آخرسریها شمارش رو هم بهم داده بود و من بهش تلفن میزدم.هفته پیش بود که تو مدرسه فهمیدم،که قراره یه سفر تفریحی به اصفهان بریم.دیگه از خوشحالی نمیدونستم باید چی کار کنم.خلاصه بهش تلفن زدم و گفتم که قراره یه سر بیام اصفهان.اون هم خیلی خوشحال شد،آخه خیلی به هم وابسته شده بودیم.و یه جورایی عاشق هم شده بودیم.
بالاخره ما رفتیم اصفهان.بعد از رفتن به اردوگاه و گذاشتن وسایلمون اونجا و کوفت کردن ناهار رفتیم میدون نقش جهان و قرار شد ۳ساعت دیگه همه جلوی عالی قاپو باشیم تا به اردوگاه برگردیم.به شیدا تلفن کردم و گفتم که بیاد تو میدون تا همدیگر رو ببینیم.وقتی دیدمش اصلا باورم نیمشد که شیدا دختری به این جیگری باشه.ولی خلاصه آمد جلو و خودش رو معرفی کرد من که مهو پستونایی شده بودم که با پوشیدن یه مانتوی تنگ زده بود بیرون،بهش سلام کردم و گفتم که بهتره که بریم یه جای خلوت.اون هم قبول کرد و رفتیم یه پارک.بعد از اینکه یه کم با هم حرف زدیم،کم کم شروع کردم به مالوندن پاهاش. آب از دهنم راه افتاده بود.بعد از اینکه یه کم پاش رو مالوندم،خیلی حشری شده بودم.دیگه اصلا حواسم به دور و ورم نبود و فقط داشتم با شیدا ور میرفتم و صورتم رو هم به صورتش نزدیک کرده بودم و داشتم کسشعر میگفتم که یه دفعه متوجه شدم شیدا داره با پاش به پام میزنه.گفتم چته؟گفت اونجا رو نگاه کن.روبروم رو که نگاه کردم دیدم یه پیرمرده وایساده جلوم. نگاهم که بهش افتاد شروع کرد به نصیحت کردن و کس گفتن.من هم که اصلا حوصلش رو نداشتم،بهش گفتم برو کونده.و دست شیدا رو گرفتم و از اونجا دور شدیم.
وقتی وایسادیم شیدا گفت که بهتره بریم خونه ما.بهش گفتم:کسکش مادرجنده،تو خونتون خالی بود نگفتی؟کیری من دارم از شق درد میمیرم.از دستم ناراحت شد.خلاصه بعد از کلی مخ زدن راضیش کردم که بریم خونشون.از اونجایی که من باید زود برمیگشتم،نرسیده تو خونه لباسم رو درآوردم و اون رو هم لخت کردم. کیرم رو کردم تو دهنش.بعد از کلی آه آه کردن کیرم از تو دهنش کشیدم بیرون آخه نمی خواستم آبم تو دهنش در بیاد. هلش دادم رو تخت و پاهاش رو از هم باز کردم. کیرم شده بود قده یه تیر چراغ برق.دیگه نتونستم تحمل کنم.برای همین خودم رو انداختم روش و کیرم رو گذاشتم رو کسش.وای که هنوز گرمی کسش رو زیر کیرم احساس میکنم.آنقدر حشری شده بودم که بدون کاندوم کیرم رو روانه کسش کردم.یه آه و ناله ای میکرد که باعث میشد من خیلی بیشتر حشر بشم.برای همین هم داشتم بلندتر اون آه آه میکردم.وای که تا اون موقع کسی به گرمی کس شیدا نکرده بود.بعد از کلی بالا و پایین کردن تو کسش احساس کردم که آبم داره در میاد، برای همین هم کیرم رو کشیدم بیرون و آب کیرم رو هم ریختم رو کسش.از دستم ناراحت شده بود.آخه میگفت اگه آب کیرت رفته باشه تو کسم چی؟ گفتم کس نگو بابا.
بعد از اینکه از دستشویی آمدم بیرون و یه نگاه به ساعتم انداختم متوجه شدم که من باید ۵/۱ ساعت پیش جلوی عالیقاپو میبودم.سریع آدرس رو از شیدا پرسیدم و بدون اینکه از شیدا خداحافظی بکنم،از خونه آمدم بیرون و رفتم به میدون نقش جهان. خلاصه با ۲ساعت تاخیر رسیدم پیش بچه ها و مدیر مدرسمون.با دیدن مدیر مدرسمون که مثل کیر خر منتظرم بود،پشمام سیخ شد.خلاصه شانش آوردم که رفیقام هوام رو داشتن و سریع حرکت کردن و مدیرمون هم مجبور شد دنبالشون راه بیفته.ولی بعدا تو اردوگاه کونم رو پاره کرد.وقتی که آمدم تهران کلی به اون حرف شیدا که گفته بود شاید آبت رفته باشه تو کسم،خندیدیم.

س5ک5س زن شدن دختر مست

ماجرای خانوم شدن من





دومين باری بود كه مشروب ميخوردم. بار اول ته ليوان بابام يه كم ویسكی مونده بود كه خوردم و از مزه اش حالم بهم خورد ولی اينبار اصلا اذيت نشدم .بگذريم...حدود ساعت ۸ شب بود كه شروع كرديم به خوردن .دو ساعتی گذشت كه ۴ تا قوطی آبجو تموم شده بود من از روی مبل بلند شدم كه برم ماست بيارم كه ديدم اصلا تعادل ندارم .يكی دو قدم برداشتم و نميدونم چی شد كه افتادم روی امير . هر دومون دلمون رو گرفته بوديم از خنده و خلاصه رفتم توی آشپزخونه . وقتی برگشتم ديدم امير خان فيلم سوپر گذاشته و بلوزش رو هم درآورده و داره نگاه ميكنه . منم خودمو لوس كردم و گفتم امير اينكارا يعنی چيه؟تا اين حرفو زدم بلند شد و يه لبی ازم گرفت كه هنوز مزش زير زبونمه!منم دلو زدم به دريا و ولش نكردم ....







وسط لب گرفتن تاپ صورتی كه تنم بود در آورد . من اصولا توی خونه سوتين تنم نميكنم . تا در آورد شروع كرد به خوردن سينه هام و من حالی به حالی شدم و دستم رفت سمت شلوارش.توی يه چشم به هم زدن لختش كردم و حمله كردم بسمت كيرش . همش توی دهنم بود. اولش يه مزه ای می داد ولی بعد كه ديدم امير چقدر لذت ميبره با عشق براش خوردم.خوردنو ادامه دادم تا اينكه كيرشو از دهنم درآورد و منو بلند كرد و شروع كرد به در آوردن شلواركم. من مقاومت نميكردم كه هيچ كمكشم ميكردم.منو خوابوند روی كاناپه و پاهامو باز كرد و شروع كرد به خوردن.وااااای اوج لذت بود. الان كه يادم مياد همه تنم مورمور ميشه.امير بلند شد و يه قوطی ديگه آبجو باز كرد و يه كم به من داد و بعد يه كم ريخت روی سينه هام(يخ زدم)و شروع كرد به خوردن آبجو از روی تنم وای كه چيكار كرد.تمام تنم رو ليسيد . آبجو از روی سينه هام ميومد پائين تا توی نافم و بعد روی پيشونی ..م و تمام اين مسير رو امير ميليسيد وای كه چه حالی می داد.يكی يه ليوان ديگه خورديم و بعد امير گفت حالا ديگه وقتشه. گفتم چی؟ گفت بريم توی اتاقت.








منم كه ديگه اصلا توی حال طبيعی نبودم گفتم من كه نمی تونم از جام تكون بخورم .امير بلند شد و منو بغل كرد و برد توی اطاقم و خوابوند روی تخت.(ناگفته نماند كه توی مسير تا اتاق من ۱۰۰۰ بار خورديم به در و ديوار).خوابيد روم . گفتم چيكار ميكنی؟ گفت بذار آزاد باشم گفتم امير جون يه وقت.....گفت عزيزم تو مال منی و می خوام كاری كنم كه حتما مال هم باشيم.نمی دونستم بايد چی بگم .من امير رو دوست داشتم ولی تا اونموقع به اين مسئله فكر نكرده بودم و نمی دونستم چی بگم. Hنقدر مست بودم كه نفهميدم چه جوری امير رو كشيدم روی خودم و يه لب جانانه ازش گرفتم و اونم پاهای منو باز كرد و كيرش رو گذاشت روی كسم و آروم فشار داد .




وای چقدر وحشتناك بود. دردعجيبی داشت ولی بعد از يكی دوبار عقب و جلو كردن چه حالی ميداد...يه سوزش خيلی كوچولو حس كردم ..فهميدم كه دختر خوشگل بابام تبديل شده به يه خانوم. ولی جاتون خالی چه حالی داد.اونشب نفهميدم كی خوابمون رفت ولی صبح كه از خواب بيدار شدم اميرم تو بغلم بود.آروم بوسيدمش و بلند شدم و رفتم يه صبحانه جانانه براش آماده كردم.چه احساس جالبی بود حس ميكردم ديگه مجرد نيستم و يكی هست كه قلبامون برای هم بتپه! اينم از خانوم شدن من.

س4ک4س گروهی شراره گروپ مطلقه بیوه

سکس گروهی شراره





سلام اسم من شراره است و الان ۲۸ ساله هستم ، ۴ سال قبل ازدواج کردم که بعد از دو سال زندگی مشترک ، کارم با همسرم به طلاق کشيده شد ، خب برای من که يک دختر حشری بودم خيلی سخت بود که بودن شوهر بمونم ، برای همين توی اين مدت بعد از طلاق ، فقط با پسر داييم که ۳ سال از من کوچيک تره سکس داشتم ، ولی خاطره ای که ميخوام براتون بگم ، يک سکس معمولی با هومن ( پسر داييم ) نيست ، بلکه يک سکس خفن است .








هميشه آرزو داشتم که با بيش از يک مرد در سکس داشته باشم ، يعنی دوست داشتم همزمان با دو و يا سه نفر مرد کير کلفت سکس داشته باشم ، برای همين به هومن سپردم که اين دفعه که خواست به خونمون بياد ، دو تا ديگه از دوستاش رو هم بياره تا اولين سکس چند نفره رو هم امتحان کنم . از اونجايی که من بهد از طلاق از شوهرم در خونه پدر و مادرم بودم ، نميشد که يه دفه هومن با دو تا مرد ديگه بياين تو خونه ، البته خود هومن هر وقت که ميخواست ميتونست بياد ، چون بهانه اومدن هومن خونه ما اين بود که اون به من کامپيوتر ياد بده ، چون ليسانس کامپيوتر بود و به همين هوا با هم يه حال اساسی ميکرديم ، خلاصه مامان و بابام برای سر زدن به خواهرم راهی کرج شدن و حالا ديگه توی خونه تنها شدم ، به هومن زنگ زدم و گفتم که خونمون خاليه و امروز بهترين موقع برای اون سکس چند نفره ، اون هم به من گفت که ساعت پنج بعد از ظهر با ۲ تا از دوستای کير کلفتش مياد خونه ما .







حال عجيبی داشتم ، چون تا اون روز همچی کاری رو نکرده بودم ، برای همين خودم رو آماده کردم برای اين سکس ، اول از همه کس رو به اصطلاح بلوری کردم تا بيشترين لذت رو از من ببرن ، ساعت داشت ۵ ميشد ، لباسامو در آوردم و فقط با يک شورت منتظر اومدن هومن و دوستاش شدم . ساعت ۵ و ده دقيقه بود که صدای زنگ در اومد ، در رو باز کردم و همون با دو تا از دوستاش اومدن تو ، من هم تو اتاقم منتظرشون نشستم ، هومن ميدونست که من هميشه سکس رو تو اتاق خودم دوست داشتم ، در اتاق رو باز کرد و با دوستاش وارد شدن ،

من هم با اون وضعم بلند شدم و با هاشون سلام کردم و هومن گفت : خودتو که آماده کردی ؟




من هم گفتم : آره ميخوام امروز جرم بدين . هومن هم گفت : مطمئن باش ، چون کير کلفت ترين دوستام رو آوردم .





روی تختم نشستم و هومن هم اومد کنارم نشست ، دوستاش هم داشتن ما رو نگاه ميکردن ،

لابد با خودشون گفتم ، که اين هومن چه دختر عمه جنده ای داره ، خلاصه هومن مثل هميشه سينه هامو تو دستاش گرفت ، من هم شروع کردم به مالوندن کيرش از رو شلوار .

ديدم که مالوند کير از رو شلوار که فايده نداره ، برای همين کمربند شو بازکردم و شلوارشو يه کم کشيدم پايين و کيرشو در آوردم و بدون معطلی تو دهانم بردم ، گرمای کيرش يه حال خوبی بهم داد ، هومن فقط نشسته بود و کاری نميکرد و من فقط براش ساک ميزدم . دو سه دقيقه که ساک زدم ، سرمو بالا آوردم و به دوستای هومن گفتم نکنه شما اومديم اينجا که فقط ما رو نگاه کنين ، هومن خندش گرفت و به دوستاش گفت که زود باشين ديگه ،

اونها هم بدون معطلی لباساشونو در آوردن ، وای چه کيرايی داشتن ، شق شق و بزرگ ، اومدن سراغم . اول هومن روی تخت دراز کشيد و من هم از پايين شروع کردم براش ساک زدن ، و يکی از دوستای اون هم اومد و نشست زير من و شروع کرد به ليس زدن کسم ، اون يکی فقط داشت بدنمون دست مالی ميکرد ، هومن بلند شد و جاشو به يکی از ديگه از دوستاش داد و حالا من داشتم برای اون دوستش ساک ميزدم و هومن هم اومد پشتم و آروم کيرشو تو کسم کرد ، و بعد شروع کرد به تلمب زدن ، ديگه مثه سگ حشری شده بودم ، و کير اون پسره رو با حرص و ولع تمام ميخوردم ، هومن و هم با شدت داشت منو از کس ميکرد ، داشتم ديوونه ميشدم که هومن کيرشو در اورد و بعد از چند ثانيه حس کردم که پشتم داغ شد ،




سرمو بر کردوندم و ديدم هومن آبش اومده و همه رو ، رو پشتم خالی کرده و بعد شم خودش با دستمال پاک کرد ، هومن رفت يک کنار تا کيرش دوباره شق کنه و اون يکی دوستش اومد و کيرشو با تموم فشار کرد تو کسم ، بد جوری دردم گرفت و آخ بلندی گفتم ، چون کيرش از هومن کلفتر بود ، اون هم شروع کرد به تلمبه زدن ، ديگه ساک زدن رو ول کرده بودم ، لذتی عجيبی داشت ، چشمامو بسته بودم و داشتم با تموم وجود لذت ميبردم ، که يک دفه حس کردم يه کير ديگه رفت تو سوراخ کونم ، با فشار وارد شد ،

دادی کشيدم که هومن گفت : مگه خودن نگفتی ميخوای جر بخوری ؟





با اين که درد فراوونی داشت ، ولی لذت هم داشت ، يه دو سه دقيقه همون جور گشذت ، که هومن اومد و دوستاشو کشيد کنار و بعد به من گفت که روی تخت بخوابم ، البته قبلش يکی از اون پسرا اومد و خوابيد و من هم به پشت روش خوابيدم ، پاها دادم بالا و اون کيرشو درست گذاشت رو دهانه کونم ، هومن هم اومد اين ور تخت و سرمو به طرف بالا کشيد و اون يکی دوستش هم ، اومد رو ی من ، و کيرشو گذاشت در دهانه کسم ، و همزمان با هم شروع کردن به گاييدن من ، يکی کيرش تو کونم و اون يکی ديگه هم در کسم ، هومن هم از بالا کيرشو کرد تو دهنم و از اونجايی که سرم به سمت عقب و بالا بود ،

ميتونست کيرشو تا هر جايی که ميخواست تو دهنم بکنه ، و اون هم کيرشو تا جای تخماش کرد تو دهنم که تخماش چسبيد به لبام و سریع کيرشو کشيد بيرون ، همينکه کشيد بيرون سرم بلند کردم و يه جورايی ميخواستم هوق بزنم ، که هومن سرم گرفت و کشيد پايين ، خنده ای از روی شهوت بهش زدم و اون دوباره کيرشو کرد تو دهنم و اين دفعه با دستاشم شروع کرد به بازی کردن با سينه هام ، داشتم با تمام وجود از اون سکس لذت ميبردم ، توی جفت سوراخام که دو تا کير کلفت بود ، کير هومن هم که تو دهنم بود و سينه هام هم تو دستای هومن ،




معنای واقعی سکس اون بود .








ديگه ارضا شده بودم ، اون يکی که کيرش تو کسم بود ، کيرشو در آورد و با دو تا دست رو کيرش کشيد و آبش فوران زد روی بدنم ، اون يکی هم که زيرم بود خودشو از زيرم کشيد بيرون و اون هم آبشو روی بدنم خالی کرد ، حالا فقط هومن مونده بود کيرشو گرفتم ، و من براش شروع کردم به جلق زدن ، شش هفت بار که دستمو بالا پايی کردم ، آبم هومن هم اومد و اون آبش رو صورتم پاشيد و بعد هم کيرشو تو دهنم کردم تا باقی آبشو بخورم ، ديگه نايی برام نمونده بود ،





لذت واقعی سکس رو برده بودم و حالا ديگه بی رمق و بيحال بودم ، ديگه نميتونستم تکون بخورم ، دوستای هومن هم ديگه داشتن لباساشونو تنشون ميکردن تا برن ،




هومن اومد کنارم و دستمو گرفت و منو نشوند و گفت : اميدوارم که اون لذتی رو که خواستی بودی ببری؟ من هم يک خنده تحويلش دادم ، که يعنی آره از اون چيزی هم که بود بيشتر حال داد ، هومن يک لب ازم گرفت و گفت : شب که تنهايی دوست داری بيام پيشت ؟ من هم بهش گفتم آره ، ولی ديگه دوستاتو نيار . خنديد و گفت : شب ساعت ۱۱ ميام و تا صبح باهاتم و بعدش با دوستاش رفت .








راستش درسته که خيلی حال داشت ، ولی واقعا روی من فشار آورد و درده عجيبی داشت ، خلاصه اين هم يک خاطره از من بود که اميد وارم ازش خوشتون آمده باشه .

دختر سرایدار مدرسه لاغر سفید بلوند س3ک3س

دختر سرایدار مدرسه




من کلاس سوم دبیرستان بودم سرایدار مدرسه یک دختر داشت هم سن من خیلی خوشگل بود لاغر سفید با موهای بلوند .

من و چند تا از دوستام چون در تیم فوتبال مدرسه بودیم بعد از تمام شدن مدرسه تمرین فوتبال داشتیم این دختر رو میدیدیمو همیشه از خوشگلی این به بچه های دیگه می گفتیم هیچ کدوم حرف ما رو باور نمیکردند.بگذریم من ودوستم همیشه موقع تمرین هواسمون به این بود که این برمیگرده ببینیمش کم کم اون هم متوجه شده بود که ما میپاییمش بعضی وقتا میومد کنار زمین تمرین ما رو میدید تا اینکه یه بار جلوی در مدرسه دیدمش و باهاش حرف زدم.




اسمش زهرا بود از من 2 ماه بزرگتر بود و باهاش قرار گذاشتم که یک نامه هر روز بزاره توی جا میز م من هم جوابشو بزارم تو جامیز تا اون برداره همین جوری حدود 2 ماه طی شد ماه رمضون بود وجام رمضان بین مدارس ما. روزایی که بازی داشتیم افطاری مدرسه میموندیم . یک روز که مسابقه داشتیم مسابقات به خاطر رفتن برق لغو شد وما برگشتیم مدرسه همه بچه ها رفتن خونشون من هم به دوستم گفنتم برم جامیزمو چک کنم بیام. برق مدرسه هم رفته بود و راهروها و کلاسها تاریک بود.









من رفتم کلاس دیدم زهرا امده تا نامشو بزاره تا منو دید ترسید گفت خیلی خوشحالم میبینمت من هم گفتم آره؟ آمد جلو منو بغل کرد و گفت دوستت دارم من باورم نمیشد این بخواهد همچین کاری کنه من هم بغلش کردم و لبامون تو هم گره خورد حسابی داشتیم لب مگرفتیم من جرات کار دیگه نکردم بعد از این جریان مراسم نامه ادامه داشت تا اینکه مدرسه تموم شد من توی آخرین نامه واسش نوشته بودم میخوام ببینمت و باهاش سر یه تاریخ و یک ساعت مشخص باهاش قرار گذاشته بودم من با نا امیدی رفتم سر قرار چون نمیدونستم میاد یا نه! اما من رسیدم چند دقیقه بعد امد اون روز مخشو زدم تا باهم سکس کنیم.






من بخاطر فوتبال دو روز در هفته باید میرفتم مدرسه باهاش یک روز قرار گذاشتم توی کلاس اما چون می ترسیدیم کسی بیاد قرار بود من یواشکی برم بالا اون هم کلید کلاس مارو از باباش کش بره خلاصه اون روز رسید من رفتم بالا در کلا سقفل بود ته راهرو یه راه پله بود که همیشه تاریک بود من اونجا نشستم با کمی تاخیر زهرا امد و در و باز کرد و رفت تو کلاس من هم سریع رفتم تو دیدم دوتا میزو به هم چسبونده تا مراسممون بهتر برگزار بشه و روی میز نشسته من رفتم تو و سلام کردیم و پاشد رفت در کلاسو بست من بهش گفتم کسی دنبال تو نمیاد؟گفت نه مامانم نیست خونه بابامم گفتم میرم بیرون کسی دنبال من نمیاد.




بعد از یه ذره حرف زدن لبامون تو هم گره خورد دفعه اول فقط لب بود اما دفعه دوم من دستمو از پشت گردنش کردم تو و بند سوتینشو باز کردم بعد از اتمام لب تاپ و سوتینشو از تنش در اوردم و سینه هاشو میخوردم و میمالیدم تنش خیلی سفید بود و رد دستم رو بدنش میموند اون هم بکار نبود داشه با مهدی کوچولو بازی میکرد البته دیگه کوچیک نبود از حد معمولشم بزرگتر شده بو د من اونو رو میز خوابوندم و شلوارمو در آوردم و شلوار اون رو هم از اش در آوردم و از رو شورت کسشو میمالوندم. حسابی خیس شده بود دستمو کردم تو شرتش معلوم بود تازه حموم بوده چون اصلا بو نمیداد حسابی به خودش رسیده بود.






بعد از یک ذره مالوندن انگشتمو کردم تو کونش خوشش امدهی انگوشتمو تو کونش بازی میدادم تا عضلش شل کرد برگردوندمش و کیرمو گذاشتم رو سوراخ کونش میترسیدم دردش بگیره کونشو تف مالی کردم و کیرمو اروم هل دادم تو اروم اروم همه کیرم توش بود حسابی داشتیم حال مکردیم بعد از گذشت 10 دقیقه خیس عرق بودیم و داشتم تلنبه میزدم احساس کردم دارم ارضا میشم کیرمو کشیدم بیرون و آبمو رختم زمین بعد بغلش کردم و حسابی لب گرفتیم .

بعد از سیر شدن هر جفتمون لباس پوشیدیم من سریع رفتم بیرون در مدرسه بسته بود باز گذاشتم و امدم بیرون .


هستی خانم س2ک2سی درد و دل

دردودل هستی خانم



دلم لك زده بود برای یه سكس درست و حسابی، نمی دونستم چیكار كنم، دلم می خواست به مجید خبر بدم، آخه خونه هیچ كسی نبود... ضبط رو روشن كردم ولی آهنگ sexy lady حالمو بیشتر گرفت... خدایا آخه من چی كار كنم، من نیاز دارم، من باید این نیازمو برطرف كنم، ولی چه جوری؟؟؟ تو این مملكت لعنتی اصلا هیچ كاری نمی شه كرد بابا تن و وجود مال خودمه می خوام اصلا نابودش كنم به كسی چه ربطی داره؟تا حالا فقط با یه نفر بودم و كنارش خوابیده بودم كه اونم عزیزترین فرد زندگیم بود اینقدر دوستش داشتم كه هر كاری می خواست براش انجام می دادم ولی اون روز هم از مجید خبری نبود...

از خود ارضایی می ترسیدم، نمی دونم چرا ولی تا حالا این كار رو نكرده بودم شاد چون همیشه وقتی نیاز داشتم، این نیاز توسط مجید برطرف می شد...تا ظهر صبر كردم وقتی دیدم از مجید خبری نشد به این نتیجه رسیدم كه خودم دست به كار شم، كارت ماهواره رو تو دستگاه گذاشتم و دستگاه رو روشن كردم، اولین كانالی كه انتخاب كردم كانال XXL بود كه فهمیدم فقط شبها برنامه داره، رفتم روی كانال sex view، 15 دقیقه ای نگاه كردم كه مدام تبلیغات زن های سكسی بود و اینقدر شماره روی صفحه بود كه اعصابمو خرد كرد... یه كم كه گذشت یه كلیپ پخش كرد كه دو تا دختر همدیگر رو ارضا می كردن و یكی از دوستانشون هم از كنار داشت این صحنه رو می دید و با خودش مشغول بود...

وقتی اون شخص سوم رو دیدم سعی كردم یه كم حركاتش رو دقت كنم تا ببینم چی كار می كنه و یاد بگیرم، ناخودآگاه چشمامو بستم و وجود مجید رو كنار خودم حس كردم دستم رو بردم طرف سینه هام ولی سوتینم خیلی محكم بود و نمی تونستم خوب نوكشون رو پیدا كنم دكمه های لباسمو باز كردم و بعد بند های سوتینم رو آزاد كردم بعد از 5 دقیقه هر كدوم از لباسهام به طرفی پرت شده و بود و دستم هم روی نوك سینه هام بود با چنان هیجانی نوكشو رو لمس می كردم كه خودم هم تعجب كرده بود و همین طور هم چشمم رو دوختم به تلویزیون، یكی از دستام رو گذاشتم وسط پام تمام بدنم یخ كرده بود، وسط پام هم خیس بود راستش می خواستم برای اولین بار كنجكاوی كنم و تمام اعضای بدنم رو بشناسم، ولی نمی تونستم از جام بلند بشم، چشمم مدام دنبال اون كلیپ بود با اینكه اولین بار نبود فیلم های سكسی می دیدم و به كرات دیده بودم...دستی رو كه وسط پام بود حركتش دادم، واقعا لذت می بردم هم از لمس بدنم هم از این كه محتاج كسی نیستم، فهمیده بودم نقاط حساس بدنم كجاست، تصمیم گرفتم ظاهرش رو هم ببینم ... .




میز رو برداشتم و درست در راستای كاناپه گذاشتمش و دوربین فیلمبرداریم رو هم گذاشتم روش و تنظیمش كردم و زوم كردم روی خودم... .چشمامو بستم و دستم رو روی تمام قسمت های بدنم حركت می دادم، نقطه ای رو كه بعداً فهمیدم بهش می گن چوچوله خیلی حس خوبی رو بهم القا می كرد فكر كنم 10 دقیقه ای طول كشید تا احساس كردم هیچ نیرویی تو بدنم نمونده، بعد كه فیلم رو نگاه كردم خیلی چیزها یاد گرفتم....»








نمی دونم شما با خوندن این مطلب چه حسی بهتون دست داد. ولی من نظر خودم رو براتون می نویسم:1- لعنت به این وضع مملكت كه دخترها و پسرهاش مجبوراً برای ارضای روحی و جنسی خودشون اینقدر عذاب بكشن ، داشتن سكس هر دو هفته یكبار از طرف پزشكها امری ضروری ذكر شده تا راهی باشه برای دفع سموم از بدن ولی حالا من و شما مجبوریم تو تنهایی هامون این نیازمون رو براورده كنیم.2- انجام عمل خودارضایی چه برای دختر و چه برای پسر به نظر من می تونه توی سكس های دو نفره خیلی كمكشون كنه و می تونن خیلی از قسمتهای بدنشون رو بشناسن.3- هیچ وقت از سكس هاتون فیلم نگیرید چون مثل این دوست جون من اگه یادتون بره فیلم رو نابود كنید یا پاكش كنیده بیچاره می شید و یه لنگتون می ره شرق و یكی غرب ، اگر هم پسر باشید كه هیچ چی كیر مباركتون رو عمامه می كنن دور سرتون و اینم به بركت وجود اخوندهای ... هستش.4- چون بحث یه كم غمناك انگیز بود یه جك هم می گم حالتون جا بیاد:یه شب یه مرده داشته با تاكسی بر میگشته خونه و تمام طول راه با خودش می گفته:آخیش الان می رسم خونه شورت زنمو در می یارم آخیش الان می رسم خونه شورت زنمو در می یارم. بغلیش می گه: مرد چقدر بی غیرتی این حرفها چیه بلند بلند می زنی؟می گه آخه می دونی چیه صبح زود كه می رفتم سر كار هوا تاریك بود اشتباهی شورت زنمو پام كردم..!!!!!!!

س1ک1س دکتر جون زنان زایمان

دکتر جون!





این ماجرا برای چند سال پیش است كه براتون تعریف میكنم : چند وقت بود مشكل داشتم ( مریضی های زنونه ) خیلی اذیت میشدم چند دفعه دكتر رفتم و كلی دارو مصرف كردم اما هیچ فایده ای نداشت بهترین دكترها به من معرفی میشد و منم بهترین ویزیت و پول دارو رو میدادم اما دریغ از یك ذره نتیجه تا انكه یه روز مهین ( خواهر بزرگم ) اومد خونه ما و بعد از خوش و بش معمول گفت مهناز برات یه دكتر پیدا كردم ماه .میگن معجزه میكنه و كلی تعریف و تمجید از دكتر گفتم خوب حالا آدرسی تلفنی چیزی داری ازش گفت آره از تو كیفش یه كارت به من داد روش نوشته بود دكتر امیرهوشنگ ... فوق تخصص بیماریهای زنانه ؛ نازائی ؛ زایمان وكلی تبلیغ دیگه كه نمیدونم استاد یار دانشگاه لندن و از این چیزا.


تا اسمش رو دیدم بی اختیار جیغ زدم وای نه من برم پیش دكتر مرد اگر بمیرم پیش دكتر مرد نمیرم مهین گفت چرا گفتم برم به مرتیكه بگم چمه گفت بابا دیوونه دكتر محرمه اون روزی 100 تا مریض ویزیت میكنه از اون اصرار از من انكار تا اینكه مادرم با میوه وارد اتاق شد ( من هنوز مجرد بودم اون موقع ) گفت چیه صداتون تا آشپزخونه میاد مهین بهش گفت قضیه چیه مادرم یه كم فكر كرد گفت راست میگه بره پیش یه مرد خودش رو نشون بده زشته مادر! مهین همون حرفی رو كه به من گفته بود به مادرمم گفت بابا دكتر محرمه اون روزی 100 تا مریض ویزیت میكنه مادرم یه نگاه به من كرد گفت البته مهینم راست میگه دكتر محرمه تو هم كه پیش این همه دكتر زن رفتی برو بلكه دستش خوب باشه نتیجه بگیری تو هم كه دیگه اون رو نمیبینی سرتون رو درد نیارم منی كه جلوی برادرام با دامن نمیگشتم مجبوری رفتم پیش آقای دكتر البته با كلی خواهش از منشی كه به من یه وقت بین مریض داده بود باورم نمیشد كلی زن جوون و خوشگل اومده بودن و همه تعریف میكردن از تخصص دكتر. همه نالون میرفتن داخل و خندون میومدن هر مریض هم حدود 20 دقیقه كارش طول میكشید مهین هم با من بود كه من تنها نباشم ولی اجازه بهش ندادن كه بیاد تو اتاق دكتر و من تنها رفتم تو یه آقای 37 – 38 ساله خیلی خوشتیپ و متین با یه كت و شلوار خاكستری البته كتش پشت صندلیش بود یه روپوش سفید تنش كرده بود با یه پیرهن روشن یه كراوات قرمز هم بسته بود.


خیلی قشنگ باهام سلام علیك كرد و پرسید مشكلتون چیه هر چی بود و نبود گفتم و اون روی كاغذ یادداشت كرد بعد با لبخند گفت برید تو اتاق ( یه اتاق دیگه تو اتاق دكتر بود ) خودش هم پشت سرم اومد تو وقتی من رو نشوند روی اون صندلی مخصوص معاینه داشتم از خجالت آب میشدم نزدیك بود پس بزنم برگردم بگم اصلا خوب شدم ولی چاره ای نبود یه جفت دستكش دستش كرد و شروع كرد معاینه همچین با دقت من رو بررسی میكرد كه انگار تا اون موقع رنگ زن رو ندیده بود بعد از كلی مكافات بلند شد گفت تمومه و از اتاق رفت بیرون نشست پشت صندلیش من كه رفتم داشت نسخه مینوشت تو همون حین گفت هرروز لباس زیرت رو عوض میكنی كثیفها رو تو آب جوش بذار یك ربع بذار بجوشه بعدم لباسات رو تو آفتاب پهن میكنی و آخرش هم با اتو قشنگ اوت میكنی یه محلول نوشتم هر شب قبل از خواب میری حموم به اندازه ای كه داروخانه روش مینویسه میرزی تو یه لگن و 20 دقیقه لخت توش میشینی و یه پماد هم هست كه طبق بروشور بعد از حموم استفاده میكنی هفته آینده بازم برای معاینه تشریف بیارین.


گفتم ببخشید آقای دكتر مشكلم چی هست یه لبخندی زد و گفت چیز مهمی نیست یه عفونت ساده بوده كه به خاطر سهل انگاری كهنه شده و با مصرف دارو ایشالا برطرف میشه خداحافظی كردم اومدم بیرون.


دیدم منشی هم رفته مهین بلند شد گفت چی شد براش تعریف كردم یه خنده ای كرد و گفت دیدی نخوردت بعد با دهن كجی گفت من پیش دكتر مرد نمیرم سر راه داروها رو خریدیم مهین من رو تا خونه رسوند بعد رفت خونه خودش از همون شب شروع كردم وقتی تو لگن آب و اون محلول نشستم از سوزش چنان جیغی زدم كه مادرم پرید تو حموم گفت چی شدی از خجالت سرش داد زدم مامااااااااااااااااااااااااانننننننننننننن هیچی برو بیرون اونم كه كمتر از من خجالت نكشیده بود رفت بیرون شب اول – دوم - سوم تا اینكه روز چهارم احساس كردم بهتر شدم دیگه از دستشویی رفتن گریه ام نمیگرفت.


سر شش روز خوب خوب شدم روز هفتم خودم رو آماده كردم و تنها رفتم پیش دكتر دلم میخواست دستش رو ماچ كنم كه از اون مصیبت نجاتم داده بعد از اینكه نوبتم شد رفتم تو اتاق بازم مثل هته قبل یه دست لباس شیك رنگ تیره و همون لبخند و متانت دكتر بعد هم صندلی مخصوص دكتر بازم شروع كرد معاینه و گفت خوب خیلی بهتر شدید حالا بگو ببینم با خودت چیكار كرده بودی گفتم یعنی چی آقای دكتر هیچ كاری یه نگاه به من كرد گفت خانم ... شما ازدواج كه نكردید گفتم نه گفت پس به سلامتی بعد از ازدواجتون یه عمل جراحی كوچیك هم دارین گفت عمل برای چی من خیلی بهتر شدم اصلا فكر كنم كه خوب خوب شدم. گفت بكارت شما نمیدونم چیه ( اصطلاح پزشكی ) گفتم یعنی چی گفت به زبون عامیانه پرده بكارت شما حلقویه و با نزدیكی هیچ آسیبی نمیبینه و باید با عمل جراحی اون رو از میون برداشت. گفتم یعنی من شوهر كنم بازم دختر میمونم یه لبخندی زد و گفت بله.


منی كه خجالت میكشیدم بیام پیش دكتر مرد با شنیدن این حرف و تعجبی كه كرده بودم با لنگ باز و لخت نشستم جلوی آقای دكتر و دارم باهاش در مورد پرده بكارت حرف میزنم راستشم من هیچی نمیدونستم الان خوبه دخترای 15 – 16 ساله كلی اطلاعات دارن بهش گفت آقای دكتر مگه چنین چیزی ممكنه گفت بله شما میدونید كه وقتی پرده بكارت پاره بشه نشونه اش چی هست گفتم دقیقا نه ولی میدونم خونریزی داره گفت درسته بعد چرخید از توی كشوی میزی كه كنارمون بود یه استوانه پلاستیكی فرم دار بیرون آورد حدود 20 سانت بود تهش جای دست داشت یه مواد ژل مانند هم داشت كه حسابی مالید بهش و گذاشت جلوی من آروم آروم فرو كرد تو بدن من از ترس و درد خفیفی كه داشتم زبونم بند اومده بود كه دیدم تقریبا تا تهش فرو كرد تو بعد با همون احتیاط بیرون آورد حس عجیبی بهم دست داده بود میخواستم بازم تكرار كنه.


وقتی بیرون آورد گفت خوب دیدی خونریزی نداشتی یه فكری كردم گفتم شاید چون با احتیاط این كار رو كردید خون نیومد گفت نه دیدم بازم اون استوانه رو ژل مالید و گذاشت جلوم و سریع كرد تو و چند بار تا نصفه بیرون كشید و محكم حولش داد تو وای چه حالی داشتم با دستش هم لبه های چیزم رو باز كرده بود تو همون حالت كه داشت این كار رو میكرد گفت خوب دیدی چیزیت نشد تا به صورتم نگاه كرد گفت خانم ... حالتون خوبه با زور گفتم بله. گفت برای اطمینان یه بار دیگه انجام میدم بعد بازم اون استوانه رو بیرون كشید و محكم زد تو فشار داد و گفت این آلت مصنوعی هستش .فكر نمیكنم طبیعیش خیلی بزرگ تر از این باشه. تازه فهمیدم كه اون استوانه همون كیر مصنوعی بوده.


گفت برای اطمینان میتونید با نفر مورد اطمینان نزدیكی كنید كه هم مطمئن بشید هم لذت طبیعیش رو بفهمید هر عواقبی هم داشت تشریف بیارن من جوابگو هستم. گفتم وای نه یعنی با كی اینكار رو انجام بدم؟ من دخترم! خندید گفت بازم كه میگین دخترم ببینید خانم ... از دید یه آدم معمولی غیر از پزشك بكارت ندارین و مثل یه زن هستید. بعدشم شما نگران نباشید خیلیا هستن كه میتونن به شما كمك كنند و شما رو به لذت واقعی برسونن. من فكر میكنم شما تو این سن هنوز طعم شیرین اورگاسم رو نچشیدین درسته؟ سرم رو انداختم پائین خودش جوابش رو گرفت گفت میخواین من كمكتون كنم؟ گفتم وای نه دكتر! دیدم بازم داره مثلا معاینه میكنه. همش من رو دستمالی میكرد سرم داشت گیج میرفت دیگه با صدای لرزون گفتم دكتتتتتترررررررررر گفت جان دكتر دیدم بلند شد جلوم ایستاد داره كمربندش رو باز میكنه نزدیك بود از ترس سكته كنم دستم رو گرفتم جلوم گفتم دكتر میخوای چیكار كنی؟ گفت نترس اذیتت نمیكنم من یه پزشك هستم و كارم رو بلدم.


همون موقع دیدم وای یه چیزی شبیه همون استوانه ولی طبیعی بیرون افتاد. دستم رو گرفت گفت بلند شو بیا روی تخت. انگار اختیارم دست خودم نبود بلند شدم روفتم سمت تخت مانتو رو از تنم بیرون آورد شرت و شلوارم هم كه رسیده بود به مچ پام من رو خوابوند لبه تخت و از تو كشوش یه دستمال بیرون آورد با یه محلول حسابی من رو با اون مالید و تمیز كرد بعد دیدم خم شد زبونش رو گذاشت روی ... خجالت میكشم بگم ... زبونش رو گذاشت روی كسسسسم و شروع كرد لیس زدن.


بی اختیار ناله میكردم اونم سرعتش رو بیشتر كرده بود بعد دیدم سرپا راست شد و كیرش رو نزدیك كسم كرد و یه كم مالید بهش و بعدم فشار داد تو وای چقدر فرق بین طبیعی و مصنوعیش بود داغ داغ بود خیلی خوشم اومده بود دكترم شروع كرد به حركت و دیگه تند تند خودش رو عقب جلو میكرد دستشم از زیر لباسم گذاشته بود روی پستونم داشت اونم میمالید دیگه نتوستم خودم رو نگه دارم شروع كردم لرزیدن و با صدای بلند ناله آه آه سر دادم یه دفعه توی كسم داغ شد و بدنم سست شد دكتر هم تند تند تكون میخورد دیدم داره تیشرتم رو بالا میزنه یه دفعه كیرش رو بیرون آورد گذاشت روی كسم با یه آههههههههههههههههه بلند كلی آب غلیظ شیری رنگ ازش بیرون ریخت ترسیده بودم. گفتم چی شد دكتر؟ دیدم خم شد روم لبم رو بوسید گفت هیچی عزیزم مرسی كه اجازه دادی من تحقیقم رو كامل كنم. بعد با لبخند یه بوس دیگه از لبم كرد و با دستمال من رو تمیز كرد و بلندم كرد كمكم كرد لباسم رو پوشیدم و خودم رو مرتب كردم خودشم مرتب شد با هم از اتاق معاینه بیرون اومدیم بله دكتر من رو كرده بود و من مزه سكس رو چشیده بودم از بابت پرده بكارتم كه خیالم راحت بود دیگه شیطونی های من شروع شد یه دوست پسر خوبم پیدا كرده بودم كلی با هم خوش بودیم یه بار هم كه توی شركتی كه كار میكردم با رئیس شركت شیطونی كردیم كه بعدا براتون تعریف میكنم . اگر تیكه های سكسی زیاد نداشت ببخشید ولی خاطره های بعدیم پره از آّّّههههههههههههههههه و اوهههههههه و بكن بكن و بلیس بلیس و بخور بخور و كیرش و كسم و از این حرفا

س8ک8س در شهر سرعین اردبیل آب گرم

سکس در سرعین




داستان که می خوام براتون بگم واقعیت داره ، من و همسرم و دخترم نازی یه روز خواستیم بریم به استان اردبیل و شهر سرعین ، همون شهریکه آب گرم و معدنی داره . بعد از ظهر به سرعین رسیدیم و دنبال اتاق گشتیم تا اینکه در هتل ماهان اتاقی اجاره کردیم و قرارشد که دویا سه شب اونجا باشیم . درب همه این اتاقها به راهرو چند ضلعی بازمیشد . ما از بس خسته بودیم که حال رفتن به اب گرم را نداشتیم برای همین رفتیم تو شهر دور بزنیم و آش دوغ سرعین بخوریم . بعد از خوردن آش و گشتن در شهر و خوردن شام به هتل برگشتیم . شب از بس خسته بودیم همه خوابیدیم و قرار شد که صبح همسرم و دخترم بروند به استخر آب گرم سبلان و من هم بعد از ظهر برم و تا ظهر خوب استراحت کنم . ساعت 9 اونها از اتاق خارج شدند و من هرچقدر کردم خوابم نیومد و خواستم برم بیرون و صبحانه بخرم .


  



موقع خروج از اتاق دیدم که درب اتاق مقابل بازه و خانم خم شده و اتاق رو جارو می کند . با دیدن این منظره کمی مکث کردم تا شاید منو ببینه و عکس العمل نشون بده . خانم وقتی منو دید لبخندی زد و سلام کرد و من هم جواب سلام رو دادم . برگشتم که بند کفشهام رو ببندم . بعد از بستن بندها برگشتم که برم بیرون که دیدم . خانم بصورت کامل بطرف من خم شده است . فوری چیزی به نظرم اومد که برگردم اتاق و از پشت درب نگاهش کنم تا ببینم چی میشه . برگشتم اتاق و درب رو نیمه باز گذشتم و از پشت به اون خیره شدم . زود فهمید و جارو رو کنار گذاشت و به طرف اتاق اومد . نمی دونستم چکار کنم . درب رو زد و من درب رو باز کردم . با لب خندان گفت ببخشید آقا شکر دارد . منظورش رو نفهمیدم برای همین گفتم اره صبر کنید الان می آرم . وقتی رفتم آشپزخونه که شکر رو بیارم دیدم که پشت سرم هست . تعجب کردم وقتی دیدم درب اتاق هم بسته شده و فقط من و اون داخل اتاق بودیم . بعداز کمی نگاه معنی دار به هم ، از من پرسید که خانم و دخترم کجا رفتند و من هم گفتم که به استخر رفتند . بدون اینکه من سوال کنم گفت که شوهرو دو تا پسرش هم به استخر رفتند .



وقتی شکر رو از داخل وسایل برداشتم و می خواستم به اون بدم یه نگاه عمیق به من کرد و نمی دونم کی منو بغل کرده بود و با هم لب می گرفتیم . کم کم لباس منو در آورد و من هم لباس اون رو . اصلا" باورم نمی شد اما اون خانم ( شهلا) مثل دختران بزرگ و حشری منو می خورد و لیسم می زد و من هم اون رو بوس می کردم . بدن شهلا خیلی نرم و سفید بود و درسته چهار و پنج سال از من بزرگتر بود اما مثل دختر در آغوش من بود . رو تخت دو نفری خوابیدیم و همدیگر رو لیس می زدیم و من سینه های خوشگل و نسبتا" بزرگ اون رو می خوردم تا اینکه کم کم پایین تر ، کوسش رو مالیدم و اون از ته دل لب می گرفت . نمی دونم چند دقیقه تو این حال بودیم که با دستش کیرم رو گرفت و فشار داد و رفت پایین تا اون رو بخوره . خیلی ماهرانه کیرم رو ساک می زد . تو عالم دیگه ای بودم من هم رفتم تا کوس اون رو بخورم تا حال هردو کامل بشه . بعد از مدتی که همدیگر رو خوردیم به پشت خوابید و پاهای خودش رو رو شانه من گذاشت و من هم کیرم رو که خیلی شق کرده بود تا دسته تو کوسش فشار دادم . یه آهی از ته دل کشید که تابحال چنین آهی نشنیده بودم . شروع به تلمبه زدن کردم . هی می گفت که آبت رو زود نریز . آبت رو زود نریز .









بعد از چند بار تلمبه زدن با دستش آب کیر منو تمیز می کرد و اینکار باعث میشد که آب من دیر بیاد . بعد از چند دقیقه تلمبه زدن کیرم رو از کوسش در آورد و به سینه رو تخت خوابید . طوریکه پا هاش رو زمین بود من در اختیار اون بودم و هنوز باورم نمی شد . اون گفت زود باش بکن تو کونم . من تعجب کردم که چه راحت می گه مگه نمی دونه که درد داره و شاید این کیر کلفت من اون رو اذیت کنه . تو این فکر بودم که با دستش کیر منو گرفت و سرش رو گذاشت دم سوراخ کونش و من هم فشار دادم تو . خیلی تعجب کردم کونش چربی بود و راحت رفت تو و شهلا یه آخش از ته دل گفت . دقت کردم دیدم که خانم موقع اومدن خودش کرم به کون مبارک زده و برنامه ریزی همه کار ها رو کرده تا وقت کم نیاره . خیلی حال می داد جاتون خالی . با فشار تلمبه می زدم و تا دسته کیرم و می فرستادم تو کونش و اون هم آه و ناله می کرد و می گفت : بکن تا ته بکن این کون و کوس رو که سه ماه کیر ندیده بکن . منو بکن . زود زود بکن من آب می خوام . با حرفهاش منو بیشتر حشری می کرد . تا اینکه وقت اومدن آب فرارسید و از اون پرسیدم که چکار کنم . شهلا خانم گفت که بریز تو کونم و من هم همه آب داغ کیرم رو به اون کون نرم و بزرگ و سفید ریختم و روش خوابیدم . چند لحظه نشد بود که منو بلند کرد و رفتیم دستشوئی و خودش کیر منو با دستش زیر آب ولرم شست و منو به اتاق آورد و شروع به ساک زدن کرد . من اصلا" حال و نا داشتم و روی تخت خواب نشسته بودم و اون هم جلوی من داشت ساک می زد . طوری منو ساک می زد که من نمی دونم چطوری کیر من بلند شد . خودم تعجب کردم وقتی با همسرم حال می کنم اصلا" نمی تونم بعد از یک بار آب اومدن دوباره بلند بشم . اما این دفعه شهلا خانم چنان ساک می زد که کیر من بهتر از قبل بلند شد . با خودم گفتم که من کوس و کونش رو کردم دیگه کجا مونده .


  



از شهلا خانم سوال کردم که برمی گرده تا کوس و کونش رو بکنم . هنوز کیرم تو دهنش بود و با سرش اشاره کرد که نمی خواد . هی ساک می زد و با آب دهنش برام جلق می زد تا اینکه وقت بیرون اومدن آب کیرم شد و بهش گفتم و اون گفت که بریزم تو دهنش . با فشار آب کیرم رو ریختم تو دهنش و اون هم با ولع همه آب رو خورد . بعد از اینکار من رو تخت ولو شدم و اون با دست مال منو پاک کرد و از من خیلی تشکر کرد که بعد از سه ماه تشنگی اون رو سیر آب کردم . خیلی دلم می خواست در باره اون سه ماه بپرسم ولی اون سریع لباس خودش رو پوشید و چند لب خوشگل از من کردو دوباره تشکر و رفت . من هم لباسم رو پوشیدم کمی ادکلن به خودم زدم و خوابیدم تا اینکه همسر و دخترم از استخر اومدن و با هم صبحانه ای که داشتیم خوردیم و به بیرون رفتیم . هر لحظه به فکر شهلا خانم بودم . ناهار رو بیرون خوردیم و به اتاق برگشتم و دیدم که نظافت چی داره اتاق اونها رو تمیز می کنه یعنی شهلا خانم از اونجا رفته بود . اون اسم خودش رو به من گفت ولی هیچ وقت اسم منو نپرسید و رفت . من همیشه تو فکر شهلا خانم هستم و به آقایون توصیه می کنم که ناراحتی زندگی رو به همبستری ربط ندهند که گناه شوهر شهلا خانم بیشتر از شهلا خانم است .علی

سکس دوست دختر طناز فروشنده بوتیک لباس زنانه دخترانه

طناز





سلام به همه

راستش من تا حالا داستان واسه کسی تعریف نکردم به خاطر همین اگه خوب نبود ببخشید. این داستان من و یکی از دوست دخترامه به اسم طناز. یادمه که اون موقع من تو یه بوتیک فروشنده بودم (لباس زنانه و دخترانه) این ماجرا مربوط به 4 سال پیشه. بعد از ظهر بود و تازه مغازرو باز کرده بودم که یه دختر 17-18 ساله اومد تو واسه تماشا. نمیدونم چی شد یه دفعه هوس کردم که مخشو بزنم (اخه 3 ماهی میشد که دوست دختر نداشتم) بگذریم. شماره تلفنمو بهش دادم و اونم قرار شد که زنگ بزنه.

2 روز از این ماجرا گذشته بود که تلفن مغازه زنگ خورد و اون پشت خط. دفعه اول فقط معارفه و آشنایی و حرفای معمولی. هفته دوم خودمونی تر شده بودیم و در هفته سوم واسه هم پشت تلفن شعر میخوندیم تا اینکه شد هفته چهارم ... تا اینجا میدونستم که اسمش طنازه و بچه نظام آباد (من خودم بچه گیشا هستم) و اینکه قبل از من چنتا دوست پسر داشته و از همین کس شعرایی که همه اول دوستیشوون به هم میگن . تو این مدت 4 هفته هم هنوز با هم قرار نذاشته بودیم و فقط همون روز تو بوتیک دیده بودمش و کم کم قیافش داشت از یادم میرفت خلاصه با هم قرار گذاشتیم که کی همدیگرو ببینیم که یدفه گفت مهران راستش من یه چیزی رو بهت نگفته بودم. گفتم چی؟ گفت من اونی که اون روز بهش شماره داده بودی نیستم. گفتم وا یعنی چی؟ گفت که اون دوستم بوده که ازت شماره گرفته ولی چون شوهر داره شمارتو داده به من. شوکه شده بودم و نمیدونستم چی بگم. باز با این حرفا با هم قرار گذاشتیم تا ببینمش...





این گذشت تا روز قرار رسید و من هم حاضر و آماده رفتم سر قرار و از روی مشخصاتی که داده بود شناختمش... وای که چه لعبتی بود . هیکلش فوق العاده قشنگ بود و میتونم بگم که روی هم رفته واسه خودش کسی بود. خلاصه با هم رفتیم یه کافی شاپ دنج و خلوت تو شهرآرا و اونجا کلی با هم حرف زدیم و قرار بعدیمون شد واسه پس فرداش تو خونه ما... منکه واسه رسیدن روز قرار لحظه شماری میکردم و اینهم گذشت تا روز موعود رسید. من که از قبل تدارک ناهار و مشروب و همه چیزو دیده بودم حتی سکس... خلاصه اومد و با هم شروع کردیم به تماشای تلویزیون و ماهواره و ناهار خوردن که البته تمام این مدت به سکوت گذشت.

دیگه داشتم کلافه میشدم. گفتم: چرا ساکتی ؟ گفت: چی بگم؟ گفتم: هر چی که دوست داری فقط سکوت نکن. دیدم زل زد تو چشام و دستشو انداخت گردنم و گفت: میخوام در گوشت چیزی بگم و منو کشید جلو و ناغافل لبشو گذاشت روی لبام وچه لب شیرینی بود این لب... من شوکه شدم. راستش انتظار این حرکتو از یه دختر با اون رفتارا نداشتم. بعد از اینکه لبشو ورداشت گفت اینم حرف دیگه؟؟؟؟ گفتم حرفای داغو قشنگی میزنی بازم بگو... و ما باز هم لب تو لب شدیم. حالا نخور کی بخور ....تو همین احوال بودیم ومتوجه گذشت زمان نبودیم فقط یک آن به خودم اوومدم که دیدم اون لخت تو بغل من رو کاناپس. سینه های بزرگ و سفت و قشنگی داشت (سایز 75 ) و بدن قشنگ و بی مو و چه کسی... جوووووووون. الان هم بعد از این مدت وقتی یادش میافتم راست میکنم.


  





من هنوز لباسام تنم بود و مشغول لب گرفتن و دستم هم لای پای اون و داشتم با کسش بازی میکردم. نفساش به شماره افتاده بود. اونم زیپ شلوارمو باز کرده بود و دستش زیره شورت من و داشت با کیرم بازی میکرد . یواش یواش رفتم پایین و سینه هاشو خوردم و همینجور آروم آروم پایین تا رسیدم به کسش و شروع کردم با زبونم کسشو لیسیدن و خوردن. دیگه نفسش بالا نمیومد. تا اینکه بی طاقت شد و اومد روم و همینجور که داشتم کسشو میخوردم اونم کیرمو شروع کرد به خوردن. تا اون روز کسی به این باحالی کیرمو نخورده بود. بعد بلند شد. منم تو حال خودم نبودم. اومد و نشست رو کیرم و با شدت شروع به بالا پایین شدن کرد. نمیدونم چه مدت تو این حال بودیم. بعد اومد خوابید زیر و پاهاشو از هم باز کرد منم چپیدم اون وسط وحالا تلمه نزن کی بن... تا اینکه با صدای جیغ کوچکی و فشاره ناخناش رو پشتم فهمیدم که ارضا شده.


 

ولی من هنوز نشده بودم. بهش گفتم که برگرد و اونم برگشت و دو لا شد. اول از پشت کردم تو کسش و با هر بار ضربه تلمبه موج زیبایی رو کونش میافتاد. اروم کیرمو در آوردم و سرشو گذاشتم دم سوراخش و با یه فشار... آخ که چه گرم و داغ بود. هنوزم گرماشو احساس میکنم. دیگه داشت آبم میاومد و مونده بودم چی کار کنم. در آخرین لحظه کیرمو در آوردم و اونم سریع برگشت و آب من با فشار پاشید روی سینه و شکم و صورتش. نمیدونم تا حالا شده به صورت دختری که روش آب کیر ریخته دقت کنین یا نه؟ ولی اگه نشده حتما این بار که یه دختر و آوردین خوونه و باهاش سکس کردین آبتونو بریزین رو صورتش و اونو نگاه کنین. خیلی زیبا و قشنگ و دیدنی میشه...


بگذریم. بعد از اینکه آبم اومد اون با دستش اونو به تمامه بدنش مالید. بعد من دراز کشیدم اونم بغل من دراز کشید و سرشو گذاشت رو سینم و با هم شروع کردیم به سیگار کشیدن. این بود داستان من و طناز. این ماجرا مال 4 سال پیش بود و داستان سکس من و اون تا 2 سال پیش ادامه داشت . الان 2 ساله که با هم تموم کردیم و دیگه رابطه نداریم. نوش جان نفر بعدی که اونو میکنه و دمه اونی گرم که پردشو پاره کرد. و از همه مهمتر دست پدر و مادرش درد نکنه که همچین دختر کسی پرورش داده تحویل جامعه میدن!

سکس آقای دکتر و خانم منشی گوشتی تپل

دکتر و مامانم




ساعت نه شب بود و من باید میرفتم دنبال مادرم تا ببرمش خونهء خالم که قرار بود نصفه شب از مکه بیاد. همه اونجا جمع بودند و چون مادرم تا اون موقع باید تو مطب دکتر میموند من باید با ماشین پدرم میرفتم دنبالش. دکتری که مامانم براش کار میکرد از دوستای قدیمی عموم بود و مادرم تو مطبش هم منشی بود و هم دستیارش.

حدوداً نیم ساعت زودتر رسیدم و ماشین رو پارک کردم. اول خواستم تو ماشین منتظر بشم ولی ترجیح دادم برم بالا و تو مطب بشینم. به هر حال تابستون بود و هوا گرم بود و کولر ماشین کار نمیکرد. وقتی رسیدم به دم در مطب و دیدم که در بسته است یه کمی تعجب کردم چون همیشه در اون مطب باز بود یا حداقل نیمه باز بود. آروم در رو باز کردم و رفتم تو. کسی تو سالن نبود. رفتم جلوتر و خواستم مامانمو صدا کنم که صدای دکتر رو از تواتاق شنیدم که داشت میگفت "مطمئنی که زودتر از نه نمیاد؟" و بعدش صدای مامانمو شنیدم که میگفت "آره. تازه تو این ترافیک شایدم دیرتر برسه". فهمیدم که دارن راجع به من صحبت میکنن. لای در مطب دکتر نیمه باز بود. جوری که منو نبینن رفتم نزدیک تر و شروع کردم به دید زدن. قلبم داشت تند و تند میزد. مامانم پشت به در بود و دکتر پشت میزش نشسته بود. اول خواستم بیام بیرون ولی کنجکاوی اجازه نداد. مامانمو دیدم که مانتو و روسریش رو درآورد و نگاهی به دکتر انداخت و رفت کنارش. از هیجان داشتم سکته میکردم. میفهمیدم که چه اتفاقی قراره بیافته ولی نمیتونستم باور کنم. مامانم روی پای دکتر خم شد و از روی شلوار شروع کرد به ناز کردن کیر دکتر. دکتر هم لباس سفیدش رو آروم درآورد و یه کمی با موهای مامانم بازی کرد. بعدش دیدم که مامانم زیپ شلوار دکتر رو کشید پایین و کیر دکتر رو درآورد. باورم نمیشد که مامانم مثل جنده های توی فیلم سوپر از این کارا بکنه ولی وقتی دیدم که کیر دکتر رفت تو دهن مادرم باورم شد و خودم هم راست کرده بودم. مامانم با مهارت تمام برای دکتر ساک میزد. زبونش رو روی نوک کیر دکتر بازی میداد و بعد تا ته میکرد تو دهنش و یه کم عقب جلو میکرد و بعدش دوباره درش میاورد و همون کار رو تکرار میکرد. بعد از یکی دو دقیقه مامانم پاشد و شلوارش رو از پاش درآورد و همزمان با اون دکتر هم پیرهن و شلوارش رو درآورد و با زیر پیرهن و شرت که از لاش کیر راست شدش بیرون بود ایستاد جلو مامانمو آروم بلوز مامانمو از تنش درآورد. حالا هر دوشون نیمه لخت بودن.

برای اولین بار هیکل گوشتی و تپل مامانمو داشتم میدیدم و حسابی حشری بودم. دکتر آروم پستونای مامانمو از توی کرستش درآورد و شروع کرد به مکیدن و خوردنشون. مامانم از زاویه ای که من میدیدم نیمرخ به من بود و سرشو آورده بود عقب و چشماشو بسته بود و داشت لذت میبرد. دکتر حسابی با ولع از هردوتاپستون مامانم میخورد و مامانم آه میکشید و زیر لب چیزایی میگفت که نمیشنیدم. بعد از این کار دکتر شرتش رو کاملاً از پاش درآورد و مامانمو برگردوند رو به میز خودش. حالا هردوشون پشت به من بودند. دکتر جلوی کون مامانم زانو زد و شروع کرد به بوسیدن و لیسیدن کون مامانم و گاهی هم میگفت "جون. چه کونی. جون" بعدش شرت قرمز مامانمو از پاش درآورد و لای پاش رو یه کمی باز کرد و سرش رو برد لای پای مامانم. نمیدیدم داره چه کاری میکنه ولی از آه و اوه مامانم حدس زدم که داره حسابی کسش رو میخوره. همزمان با این کار دستاشو برده بود جلو و پستونای مامانمو فشار میداد. حسابی که آه و نالهء مامانمو درآورد(بعداً فهمیدم اون جیغای بلند آخری که مامانم کشید به خاطر این بود که داره ارضا میشه) بلند شد و همونطوری که مامانم پشت بهش رو میز دولا شده بود کیرش رو گذاشت دم کسش و با یه کمی اینور و اونور کردن کرد تو کس مامانم.

یه کمی اولش آروم بود ولی یواش یواش سرعت تلمبه زدنش بیشتر شد و صدای آه و اوه مامانم هم بیشتر شد. حسابی که از پشت مامانمو کرد کیرشو از تو کس مامانم درآورد و مامانمو برگردوند و یه لب ازش گرفت و بعدش رفت و روی تخت مریض که گوشهء دیوار و رو به زاویهء دید من بود دراز کشید. مامانمم که درسش رو خوب بلد بود رفت و آروم خودش رو کشید روی دکتر و کسش رو رو کیر دکتر تنظیم کرد و آروم آروم کردش تو. باورم نمیشد که دارم صورت مامانمو در حال کس دادن میبینم. همینطور رو کیر دکتر بالا پایین میشد و جیغ و داد میکرد. بعد از یه مدت دکتر مامانمو کشید کنار خودش و از بغل شروع کرد به کردن مامانم. میشنیدم که داره به مامانم میگه "جون.جون. بهم بگو داری چیکار میکنی؟" و همینطور تلمبه میزد. یکی دو بار این سوال رو پرسید و مامانمم گفت "دارم کس میدم" بعدش دکتر فشار تلمبه زدنش رو بیشتر کرد و گفت " به کی داری کس میدی؟" و مامانمم در جواب گفت"به تو. به دکتر خودم". آره...مامانم داشت به دکترش کس میداد.

بعد از یه مدت کوتاه دکتر کیرش رو درآورد و مامانمو برگردوندو گفت "کونتو بده بالا که میخوام حال کنم". مامانم پشتشو کرد به دکتر و سرش رو برد پایین و کونش رو تا اونجایی که میتونست داد بالا. حالا همه چیز در اختیار دکتر بود. دکتر دستشو کرد تو دهن مامانمو حسابی چرخوند تا خیس خیس بشه و بعدش انگشتاشو گذاشت دم کون مامانم. خوب نمیدیدم که انگشتاشو کرد تو کونش یا نه. ولی دیدم که کیرشو رو گذاشت دم کون مامانمو آروم آروم کرد تو. از همه عجیب تر این بود که مامانم صداش هم درنیومد. نمیدونم واسه این بود که داشت تحمل میکرد یا اینکه کلا مادر کونده ای داشتم و خودم نمیدونستم. خلاصه دکتر فشارش رو به کون مامانم بیشتر و بیشتر کرد و یواش یواش صدای مامانم در اومد. "جون. میخوام جرت بدم. میخوام کونتو پاره کنم" اینارو دکتر میگفت و مامانمم داد میزد و معلوم بود که هم درد میکشه و هم داره حال میکنه. بعد از یه مدت کوتاه دکتر کیرش رو درآورد و مامانمو برگردوند و کیرش رو آورد جلوی صورت مامانمو گفت "دارم میام". مامانمم کیر دکتر رو گرفت و کرد تو دهنش و درآورد و بعدش شروع کرد رو به صورت خودش براش جلق زدن. اول یه ذره آب ریخت رو چشم های مامانم. بعدش دیدم که مامانم دهنش رو باز کرد و کیر دکتر رو آورد نزدیک دهنش. حالا فوران آب بود که میرفت تو دهن مامانم و رو صورتش میپاشید و دکتر که آهی از سر لذت میکشید و مامانم حرکت جلق زدنش رو آروم تر و آروم تر کرد و بعدش هم کیر دکتر رو گذاشت تو دهنش و با سر و صورتی که از آب منی پر شده بود شروع کرد به مکیدن کیر دکتر.

دیگه نباید اونجا میموندم. آروم اومدم از اونجا بیرون و خودم رسوندم به ماشین. ساعتو نگاه کردم و دیدم پنج دقیقه به نه است. به تمام اون صحنه ها داشتم فکر میکردم. به اینکه از کس دادن مامانم به دکتر چند وقت میگذره و خلاصه تو فکر کس و کون مامانم بودم که دیدم خود مامانم از در ساختمون اومد بیرون و اومد طرف من. گیج و منگ بودم و چیزی رو که دیده بودم نمیتونستم باور کنم ولی واقعیت داشت.

دختر سکسی همسایه خانوم پیرزن

دختر همسایه خانوم



یه ماه میشد كه خونمو عوض كرده بودم. یه اتاق فسقلی تو یه خونه قدیمی گرفته بودم. با صابخونش طی كرده بودم كه الان اردیبهشت ماهه هیچ جا خونه نیست و منم نمی تونم اینجا برای همیشه بمونم واسه همینم اینجا رو فقط برای پنج ماه كرایه میكنم. اونم راضی بود چون اگه من نمی گرفتم خونه خالی می موند. بنا به دلائلی تنها شده بودم. باید دوباره از اول واسه خودم هم خونه پیدا می كردم.

صابخونه یه پیره زن تنها بود می گفت 10 - 12 سال میشه كه شوهرش مرده خودش هم سنش بالا بود. فكر كنم پرونده اش توی دفتر دستك خدا گم شده بود. حداقل 80 سال رو داشت. از من خیلی خوشش میومد. می گفت پسراش می خواند این خونه را از چنگش در بیارند ولی دخترش نذاشته. دلم براش میسوخت. براش كارهاشو میكردم. خرید می كردم ،كارهای سنگین و انجام میدادم. حتی اون اواخر بهم میگفت من حالم زیاد خوب نیست شبها در و باز می ذارم اگه یه وقت حالم بهم خورد و یا دیدی من صبح از خواب بیدار نشدم حتما بیا تو اتاقم. به من اعتماد داشت.
 
خانم یه دختر داشت تقریبا 38 تا 40 ساله. دخترش پرستار بود. شوهر داشت و سه چهار تا بچه قد و نیم قد. هروقت میومدند انگار زلزله اومده. هركی نمی دونست فكر می كرد مغولها از تو این خونه رد شدند. خونه كوچیك بود ولی همه چی داشت. یه حموم كوچولو هم داشت كه اون ور حیاط بود. اون سال من تنها بودم. واسه همین هم حوصله م سر میرفت و زود زود میومد تهران. تقریبا هر دو هفته پنج شنبه جمعه میرفتم تهران. همسایه خانم با وجود اینكه ادم خوبی بود ولی فضول بود.منو دوست داشت نمی خواست زود زود برم.

- نامزد داری؟

- نه بابا نامزد چیه؟

- پس واسه چی اینقدر زود زود میری و منو تنها میذاری؟

- همینطوری دلم سر میره پامیشم میرم خونمون

- من باورم نمیشه

همیشه عادت داشت یا پنج شنبه یا جمعه بره خونه دخترش مهمونی. هم میرفت مهمونی هم اینكه حمومشو اونجا میرفت. اصلا از حموم توی خونه استفاده نمیكرد. یه روز جمعه مثل همیشه صبح اومد و از من خداحافظی كرد و رفت. بعضی وقتها بدجوری حوصلمو سر میبرد. همش سفارش میكرد كه در خونه رو باز نذاری من نیستم یه وقت اینجارو پاتوق نكنی. دختر نیاری و ....

خلاصه كونده حتی به همسایه ها هم میسپرد

- من رفتم خونه شهین. هواست باشه این پسره خونه تنهاست.

ظهر بود خوابیده بودم. حس كردم یكی داره به در اتاق میكوبه. از خواب پریدم تو همون حالت خواب و بیداری داد زدم

- كیه؟

- ببخشید منم شهین

در رو باز كردم. دیدم دختر همسایه خانومه. باورم نمیشد. با بلوز و دامن و بدون روسری. پس چادر و مقعنه كو؟

- خواب بودید؟ بیدارتون كردم؟

- نه خواهش میكنم. بفرمایید

- مامان میخواست بره حموم ولی لباساشو جا گذاشته. یعنی می دونید همه لباساشو نیورده یه جیزای باید براش ببرم..

- خوب؟

- من الان یه ربع اومدم اینم كلید در اتاق مامانه هركاری میكنم باز نمیشه. می خواستم اگه ممكنه شما بیایید كمكم كنید

- خواهش میكنم.

اصلا حواسم نبود. یه شلوارك پوشیده بودم و یه زیرپوش ركابی. هیچ وقت جلوی همسایه خانوم این طوری نمیومدم چه برسه به دخترش. سرمو از تنم جدا میكرد. ازون خشكه مذهبا بود. یه بار گیرداده بود میگفت برو پشم سینه هاتو بزن.

- واسه چی؟

- زشته دخترها از بالای پیرهنت میبینند.

ریدم به اون دختری كه با دیدن دو تا پشم سینه شورتشو خیس كنه.

...

از راه پله رفتم بالا. كف راه پله تمیز بود و موكت شده. به پاگرد كه رسیدم دیدم كیف و چادر دختر همسایه خانم اونجاست. رفتم بالا تا جلوی در اتاق رسیدم.

- كلید كو؟

- ببخشید ایناهاش.

یه جفت جوراب مشكی نازك پوشید بود. دامنش نه بلند بود نه كوتاه. خنده از رو لبش كنار نمیرفت. مونده بودم چه غلطی بكنم. بخندم یا همونطوری بمونم. اصلا بهش نمیومد كه سه چهار تا بچه زاییده.

- بفرمایید خیلی راحت باز شد.

- دست شما درد نكنه. بیایید تو حالا

- نه مرسی اگه كاری داشتید من پایینم

- حتما مزاحمتون میشم

رفتم پایین. هنوز گیج بودم اصلا باورم نمیشد. انگار تازه خواب از سرم پریده بود. دختر همسایه خانم اینطوری بود چرا؟ همیشه چادر و مقعنه و مانتو و .... ما كه سر در نیوردیم. رفتم تو اتاق و اب جوش گذاشتم سر گاز تا یه چایی درست كنم. یه ربع نشده بود كه دیدم دوباره در اتاقمو داره می كوبه.

- ببخشید مزاحمتون شدما. ممكنه امشب مامان نیاد. اخه اگه الان بره حموم دیگه شب نمیاد اینجا

كونده انگار مامانش ملكه انگلیسه.

- باشه مسئله ای نیست من هستم هر كاری باشه در خدتمم.

- خواهش میكنم من با اجازتون باید برم. خیلی ممنون

- خواهش میكنم. چایی حاضره ها. یه استكان با ما می خوردید بعد میرفتید.

- نه مزاحم نمیشم ایشالا یه وقت دیگه

- بابا چه مزاحمتی. دو ساعت اومدی اینجا داری با در ور میری منم صدا نكردی بیام كمكت

خندید و انگار میخواست محبت منو جبران كنه.

- باشه یه استكان با شما می خورم.

درو تا ته باز كردم و دعوتش كردم تو. پشت سرش زود در و بستم. زود جلوتر از اون كتابها رو از رو زمین جمع كردم و دشكمو كه گوشه اتاق بودمرتب كردم و ازش خواستم اینجا بشینه.

- من اینجا خیلی خاطره دارم ها

همینطوری كه اطراف اتاق و نگاه میكرد چادرشو از سرش بر داشت. خیلی راحت. فكر میكرد من بچه ام و مثل یه بچه باهام رفتار میكرد. البته اون موقع تقریبا نصف سن اونو داشتم. ولی عجب هیكلی. تازه متوجه شده بودم. تازه داشتم اونجاهایی رو كه ندیده بودم می دیدم.

- خاطره های خوب یا بد؟

رفت سر وقت طاقچه اتاق. تو طاقچه چند تا كتاب گذاشته بودم. اونایی كه كتابهای درسی بودند تمیز و سفید بودند. نو و دست نخورده .

یه كتابو دست كرد و برداشت. وای عجب آبروریزی شد. خونه مجردی همینه دیگه همش ایراد داره همه چیزش تابلوئه نمیشه همه جاشو پاك كرد بالاخره یه جا سوتی میدی. وسط كتابو باز كرد شروع كرد بلند بلند خوندن.

- افسر پلیس دستشو گذاشته بود روی سینه .....

عجب غلطی كردم این كتابو از بچه ها گرفتم.

- اینا چیه می خونی؟ اینم درسته؟

- نه بابا همشو نخوندم نمی دونم چیه. دوستم بهم داده.

- چه دوستایی داری

- مامان میگه تو دوست دختر داری. همش میترسه اونو بیاری خونه و آبروش بره

- نه بابا. مامان از كجا این حرفو میزنه؟

- زنه دیگه بالاخره میفهمه

- شما چی فكر میكنی؟

برگشت رو به من و نیگام كرد. یه لحظه جا خوردم. فكر كردم زیادی خودمونی شدم.

- نمی دونم تو راستشو بهم بگو. دوست دختر داری؟ تهران كه حتما داری. اگه نداشتی اینقدر زود زود نمیرفتی

- نه بابا تو این شهر كوچیك مگه میشه ادم دوست دختر داشته باشه. تازه اینجا همه متعصب هستند.

- ولی دخترای خوشگلی داره. بهت میگم حتما یه زن از اینجا بگیری

- من زن نمی خوام دختر میخوام

زد زیر خنده. حالا نخند و كی بخند. چه بیمزه. وقتی میخندید تا ته معدشم میشد دید. دندوناش بدجوری میزدند بیرون. دستشو گرفت جلوی دهنش و میخندید. خندش قطع نمیشد.

- مگه من چی گفتم؟

با دست اشاره كرد كه هیچی ولی هنوز میخندید.

- چیه تو خونوادتون دختر دارید میخوایید به من بندازید؟

- اره میخوای؟

انگار بهش اجازه حرف زدن دادم. تازه روش باز شده بود.

- خیلی هم دلت بخواد. من كه زنم اونا رو میبینم چشم ازشون بر نمیدارم

- اگه اینطوره چرا تاحالا ازدواج نكردند؟

یه نگاهی بهم كرد و به زور میخواست جلوی خندشو بگیره. لباشو بهم فشار میداد. منم خندم گرفت. دید كه من خندیدم اونم یهویی تركید.

- پس این چایی چی شد؟

- چشــــــم شما بفرمایید بشینید.

نشست رو تشكم. پاهاشوبه یه طرف رو هم گذاشت و خم كرد. لبه دامنش كوتاه بود. جورابش تا زیر زانوش بود. سفیدی پاش افتاده بود بیرون. یه چایی ریختم و گذاشتم جلوش. یه بسته شكلات هم داشتم. مامان همیشه برام میخرید و به زور میذاشت تو ساكم. عجب دستاهایی داشت. سفید لطیف نرم و یه خرده تپل.احساس خوبی داشتم. هردو برای لحظه ای ساكت شدیم. یه دستشو زیر پستوناش گذاشته بود و فشار میداد. دست دیگه شم استكان چای بود.وقتی نفس میكشید حال میكردم صدای نفس كشیدن و هورت كشیدنش آرامش بخش بود. اصلا ادم باورش نمیشد این زن 40 سال سن داره. بهم نیگا كرد. تقریبا چند ثانیه بدون عكس العملی بهم زل زدیم.

- چیه؟

- هیچی

- نه بگو

- به همسایه خانم نگی من كتاب .. دارم.

- نه بابا اون تو عالم خودشه. اصلا از این چیزا سر در نمی یاره. تو هم بهتره به جای خوندن اینا درستو بخونی

- میشه یه چیزی ازتون بپرسم. البته اگه فضولی نباشه و نارحت نمیشید.

- حتما

- شما همیشه اینطوری لباس می پوشید؟

- آره مگه چیه؟ من مامانم ناراحت میشه واسه اون اینطوری لباس می پوشم وگرنه شوهرم براش مسئله ای نیست. حتی جلوی دوستاش و مهمونامون از این راحت تر هم لباس می پوشم.

- مثلا چطوری؟

- خیلی كنجکاوی ها.

دید من هیچی نگفتم خودش فهمید لحن صداش مورد پسند من نبود

- اینطوری

پاهاشو دراز كرد و لبه دامنشو تا روی رونهاش اورد بالا. داشتم سكته میكردم. حالا من یه چیزی گفتم اون چرا اینكارو كرد؟ داشتم دیونه میشدم. عجب پاهای خوش تراشی داشت. مثلا میخواست بگه مینی ژوپ هم می پوشم. احساس كردم كیرم داره بزرگ میشه. تو اون حالت نشسته جام بد بود. بدجوری شورتم بهش فشار میورد. چشم از پاهاش بر نداشتم. همونطوری از حالت چهار زانو بلند شدم و دو زانو نشستم و بعد دیدم چاره ای ندارم برای اینكه جا برای كیرم باز كنم مجبور بودم بهش دست بزنم. زود و سریع دستمو بردم روی كیرم و با یه حركت سریع همانند دفعات قبل جاشو تو شورتم گشاد كردم. شهین متوجه شد. زود دامنشو اورد پایین. رونهاشو سفت بهم فشار داده بود تا مثلا شورتش معلوم نشه.

- چیكار كردی داشتیم نیگا میكردیم ها

- پرو نشو دیگه. خیلی بهت رو دادم

- بذار بازم ببینم

تو همون حال دستمو بردم تا لب دامنشو بگیرم. با دست سفت دامنشو نگه داشت.

- نكن

- یه بار دیگه. فقط چند ثانیه

زل زده بود به كیرم

- فقط یه بار ها

اصلا باورم نمیشد. كنترلم دست خودم نبود. خیلی یواش و اروم دامنشو روی پاهاش كشید بالا. تو همون حین هم به من نیگاه میكرد. من داغ داغ شده بود. دستمو كشیدم روی پاهاش. لذت می برد از اینكه میدید من دارم اتیش میگیرم. عكس العمل من براش جالب بود. چشم از من بر نمی داشت. دامنشو خیلی برد بالا درست روی شورتش نگه داشت. دستم بردم لای پاهاش.چیكار میكردم خودم حالیم نبود. چی فكر میكردیم چی شد.

- چرا قائمش كردی؟

- چیو؟

- میخوام رنگ شورتتو ببینم.

- دیگه قرار نشدها بچه پرو

- تو كه میدونی اخرش باید نشون بدی پس یالا دیگه

دستمو به زور لای رونهای پاش فشار میدادم تا به شورش برسم. اونم میخندید با دستاش جلوی منو میگرفت. انگار داریم یه جور بازی میكنیم. خیلی باحال بود. نمی دونم شاید قلقلكش میشد.

- بالاخره گرفتمش

- ول كن تروخدا

- اول تو دستتو بردار

شورشتو گرفته بودم نمیدونم شاید هم پشم كسشم گرفته بودم. هنوز میخندید. می خواست با خنده و التماس سر من شیره بماله.

- اگه ولی كنی بهت نشون میدم.بخدا راست میگم. قول میدم.

-- حتما؟

- حتما

دستمو ول كردم و از روی پاهاش برداشتم. تا دید من رفتم كنار زود از جا پرید كه در بره. منم زود پاهاشو بغلم كردم. زد زیر خنده.

- من باید برم دیر شده

- مگه قول ندادی؟

- یه وقت دیگه

- همین حالا. اگه این همه طولش نمیدادی الان تموم شده بود و تو رفته بودی

مثه كشتی گیرها پاهاشو بغل كرده بودم. دستمو بردم بالا . دامنش كشیده شده بود و كونش جمع و جور نشون داده میشد. كونشو چنگ زدم. عجب خوش تراش بود.دولا شد رو من تا من پاهاشو ول كنم. همونطوری با یه فشار خوابوندمش رو دشك. رفتم روش یه بوس به صورتش كردم. بعد همونطوری بهم زل زد

- خیلی خوب فقط زود باش. همین یه بار هم هست و خیال نكنی از فردا میتونی هركاری دلت خواست بكنی.

معطل نموندم رفتم سراغ صورتش تا بخورمش

- نه نكن ارایش دارم

اومدم پایین افتادم روی سینه هاش شروع كردم مالوندن. پیرنشو زدم بالا. همونطوری بدون اینكه كرستشو باز كنم سینه هاشو در اوردم. عجب چیزی بود. پدر سگ سفت سفت شده بود. مشخص بود كه اونم دلش بدجوری كیر میخواست. داغ داغ بود. احتیاج به كاری نداشت. نوك هردو تا سینه هاش سیخ شده بود. یه كم از هر دوشون خوردم. زود اومدم پایین دامنشو دادم بالا. عجب پاهایی. تازه داشتم یه دل سیر نیگاشو میكردم. روی پاهاش دست كشیدم. بگی یه دونه مو داشت. نداشت. پاهاشو از هم باز كردم. شورتشو چنگ زدم و در اوردم. خودم هم شورت و شلواركمو در اوردم. كسش یكم مو داشت ولی لباش از هم باز شده بود. خیس خس بود از دور میشد تشخیص داد. معلوم نبود از كی به خودش میپیچیده و حرفی نمیزده. رفتم جلو از نزدیك برانداز كردم. لاشو باز كردم و انگشتمو فرو كردم توش. سرشو اورد بالا.

- نكن

انگار بدش میومد كه من با این سن و سال تو كسش انگشت كنم. پاهاشو بست دستم موند اون تو. دستمو كشیدم بیرون

- خیل خوب حالا باز كن

دوباره باز کرد. میشد چوچوله شو تشخیص داد. دلم می خواست مثل هنرپیشه های فیلم سوپر یه بار یه زبون بزنم ببینم چی میشه. یا عكس العملش چیه؟ متوجه شد میخوام لیس بزنم.

- من خوشم نمیاد. همش فكر می كنم میخوای گاز بگیری احساس خوبی ندارم.

به درك . كیرمو اوردم جلو پاهاشو خودش برد بالا. گذاشتم لای لبای كسش. عجب باحال بود. همونطوری یه خرده روش كشیدم. چیزی نگفت اونم خوشش میومد.

- زود باش دیگه. كاپوت نمیخواد. بریز توش من قرص می خورم

انگار منم كاپوت دارم. تا دسته توش فرو كردم. لباشو گاز میگرفت و سرشو میاورد بالا و نگاه میكرد.حس كردم كیرم یه جایی توی كسش گیر كرده. . دست نگه داشتم. خودش دستشو اورد و گذاشت بالای كسش بعد پوسشو كشید به سمت نافش. حس كردم حالا درست شد. اونم دوباره سرشو گذاشت پایین. خیلی حال میداد. نه گشاد بود نه تنگ ولی هرچی بود كس بود. داشت ابم میومد دیدم دستشو دور گردنم انداخت و منو سفت فشار داد. عجب زوری داشت. چشماش بسته بود و دهنش باز. گردنمو داشت می شگست. ابم اومد. با خیال راحت ریختم تو كسش. هرچی ابم میومد اونم گردن منو بیشتر فشار می داد. با خودم فكر میكردم اگه همون اول همچین زوری میزد كه من نمی تونستم بكنمش.كم كم دستاش شل شد. هنوز چشماش بسته بود. اصلا حرفی نمیزد. از جاش تكون نمی خورد. انگار مرده. صداش كردم. چیزی نگفت دوباره صداش كردم. یه آهان گفت. صداش تغییر كرده بود انگار تازه از خواب پاشده باشه. یهو چشماشو باز كرد.

- دستت درد نكنه. مرسی

انگار نه انگار اتفاقی افتاده باشه. خیلی راحت پاشد رفت دستشویی. بعد اومد و شورتشو پاش كرد. من كه دیگه نا نداشتم دلم میخواست مثل خرس بخوابم.

- من برم خیلی دیرم شده. الان دلواپس میشند.

- خداحافظ درم پشت سرت بی زحمت ببندد.!

ماجرای آنا سکس ایران سام 26

ماجرای من با آن




اول بگم که این بنده سام هستم 26 سالمه و به عبارت ساده یه آدم داغ و بقول گفته بروبچ باحالم (البته فکر نکنید خودمو تحویل میگیرما) اینم بدونید که یک سالی هست که مطلقم(خوب دیگه با هم نساختیم گفتم مهرم حلال جوونم آزاد)

خوب قضیه از اینجا شروع شد خانواده من خونه رو عوض کردن منم خوب مجبور شدم باهاشون همراه شم

تو این خونه جدید خوب کسی رو نمیشناختم معمولا آدمی هستم که زیاد با کار دیگروون کاری ندارم سرم تو لاک خودمه خوب دیگه بچه خوب همینه دیگه.

اوایل زیاد توجه نمیکردم اما فهمیدیم تو ساختمان روبرویی ما به خانمی آمار منو حسابی میگیره. اینو حتی خانوآده ام فهمیده بودن من چون شغلم تقریبا کارمندیه ساعت آمدن و رفتنم مشخصه ، خواهرم بهم میگفت با این همسایه دوستی؟ منم میگفتم نه طوری که بابام بهم میگفت بابا بهش بگو آنقدر نیاد تو بالکن زشته!
من بدبختم میگفتم آش نخورده و دهن سوخته ، آخه بابا به این وجدان نداشته ام این خبرا نیست اون همم میگفت آره اروا عمت!

خلاصه گذشت تا یه روز که بیکار بودم تو خونه رفتم تو بالکن دیدم نور بالا داره میاد منم گفتم سنگ مفت گنجشکم مفت. حالا شاید واقعا میخواد باهم باشیم خلاصه بهش اشاره کردم که بیا پایین ساختمون اوونم با سرعت نور اومد. منم رفتم خلاصه 2 تا کوچه پایین تر منتظر من بود رفتم جلو با یه قیافه حق به جانب (انگار که رییس جمهورم وخیلی با کلاس)سلام کردم و گفتم شرمنده میتونم ازتون یه سوال کنم ؟

گفت:بله

گفتم : شما چرا آنقدر آمار اتاق منو دارید؟ به خدا من نسفراتو نیستم که همش آمار منو میگیری

گفت:نه من همینجوری میام تو بالکن

گفتم:تو که راست میگی تو مثل خواجه حافظ راست میگی. اونم ادعا میکرد مرده اما خواجه بود

اونم یه خنده ای کرد و اشاره کرد که حرکت کنیم

گفتم: نمیخواهی خودتو معرفی کنی

گفت:من آنا هستم 24 سالمه و 2ساله که ازدواج کردم

من یهو قاطی کردم سندل بوکس بریدم! آخه اصلا فکر نمی کردم شوهر داشته باشه اخه من تا حالا با زن شوهر دار نبودم تااون موقع

گفتم :خوب چه کاری از دست من بر میاد(حالا تو دلم به خودم فحش میدادم به این بخت تخمی خودم)

گفت:اگه اشکالی نداشته باشه میخوام باهاتون اشنا شم

گفتم : باشه مشکلی نیست اما جونه مادرت دیگه تو بالکن نیا

گفت: چرا؟

گفتم :برام آبرو نزاشتی همه فکر میکنن خبریه

خلاصه اونم قبول کرد وشماره موبایل منو گرفتو یه تک زنگ به من زد و گفت الان شوهرم میاد باید برم وقتی داشت میرفت گفت راستی اونکیه که موهاشو از پشت میبنده (اخه من اونموقع موهام خیلی بلند بود و اون موقع شب که امدم بیرون موهامو ریختم زیر یقه پیرهنم ) گفتم خودمم باور نمیکرد تا اینکه موهامو ریختم رو شونه هام. یهو گفت

میدونی من خیلی با موهات حال میکنم یه بوس از لبام کرد و رفت. منم که مات شده بوودم همونجا وایسآدم تا رفت .

پیش خودم میگفتم بابا درست نیست این زن شوهر داره من نباید این کارو بکنم اما واقعیتش ته دلم بدمم نیومده بود درست بود که تو هیچ برنامه ای نبودم چون زیاد اهل دختر بازی این حرفا نبودم. اعتقاد داشتم سکس با جنده هم خوب نیست چون برای سکس احترام قائل هستم میگم باید دو طرف با احساسات با هم سکس کنن تا سکس معنی واقعی به خودش بگیره و آدم به ارگاسم برسه اینجوری حال میکنم . خوب بگذریم من پیش خودم سبک سنگین میکردم که چکار کنم تا اینکه بهتر دیدم دلیلشو از خودش بپرسم

ساعت 10.30شب بود دیدم زنگ زد

گفتم: چه خبر مگه شوهرت خونه نیست

گفت: نه با دوستاش رفتن بیرون تاساعت 1 یا 2 که از فوتبال برگردن

خلاصه تعریف کرد که شوهرش همش با دوستاشه. یه بچه شهرستانی که هنوز از سی تا کلمه 25 تا شو نمی تونه تلفظ کنه. نه قیافه داشت نه هیکل تنها چیزی که داشت پول بود و بابایه آنا بخاطر همون آنا رو وادار کرده بود باهاش ازدواج کنه و اینکه اصلا زبون همو نمیفهمن .

منم که نمی خواستم تو برخورد اول زیاد فضولی کنم دیگه سوال پیچش نکردم اما بهش گفتم که باید باهاش کنار بیاد بلاخره زندگی همینه دیگه

خلاصه آنا انقدر به من زنگ میزد که از دستش راحتی نداشتم و به خاطره اینکه راهت شم یه هندزفری

بلوتوت خریدم که دیگه این گوشی انقدر دستم نباشه اخه تو شرکت یه بند گوشی دستم بود. همکارام مسخره میکردن که شعبه 118 رو گرفتم که درامدم بیشتر بشه خلاصه انقدر با هم حرف میزدیم که بهم عادت کرده بودیم تا اینکه من برای ماموریت مجبور شدم برم کیش و 2 هفته اونجا موندم وقتی برگشتم با کمال تعجب تو فرودگاه دیدم اومده دنبالم. راه افتادیم سمت خونه تو راه بهش گفتم که مگه شوهرت خونه نبود؟

گفت:نه اون با باباش رفتن شهرستان مشکل کاری براشون پیش اومده

گفتم :ممنون از اینکه اومدی دنبالم

گفت: شب کجا میری ؟ میای خونه ما؟

گفتم :متاسفانه نه چون خانوآدم منتظرن. اما 2 روز مرخصی دارم حتما این دو روزو با هم هستیم

وقتی میخواستم سر کوچه پیاده شم اشک تو چشماش جمع شده بود منم یه بوس از لباش کردم و گفتم فردا هم مال ماست حتما از خونه بهت زنگ میزینم که تنها نباشی

بعد از خداحاظی اون رفت و منم با حالی گرفته اومدم سمت خونه همش به این فکر میکردم که اخرش چی میخواد بشه

جاتون خالی رسیدم خونه. بابام اولین متلکو شلیک کرد

گفت: : بابا رفیقتم همین الا اومد نکنه اومده بود دنبالت

منم به خاطر اینکه دیگه حسابی بزنم تو برجکش گفتم بابا جون درست نیست پشت زن مردم صحبت کنی

بهو بابام گفت مگه شوهر داره؟ منم گفتم از بچه ها شنیدم یه دوونه داره. مادرم زذ زیره خنده و همه چیز دیگه اونجا تموم شد

فردا صبح بلند شدم رفتم حموم و یه دوش گرفتم اومدم بیرون دیدم همه بیدارن گفتم چه خبره ؟

بابام گفت عروسی دعوتیم میخواییم بریم شیراز راه بیفت بریم

گفتم :کم بخور یه نوکر بگیر منتظر راننده بودید من نمیام با برو بچ مهمونی دعوتیم

بعد به بابام گفتم با هواپیما برین هم سریع هم بی دردسر تازه منم راحتم تازه یکی دیگه میخواد کس بکنه من بیام اونجا دست بزنم به من چه! هر کی کس میکنه دستشم بزنه بابام مرده بود از خنده خلاصه زنگ زدم به یکی از بچه ها که داییش اژانش هواپیمایی داره 4 بلیط رفت وبگشت گرفتم و خیالم راحت شد تا شنبه خانواده رو کاکوچ کردیم

بعد زنگ زدم به آنا بعد از سلام و احوالپرسی گفتم نیم ساعت دیگه سر خیابون باش بریم بیروون اونم قبول کرد منم رفتم که آماده شم

تا به اون روز اصلان دقت نکرده بودم که چه قدر آنا خوش هیکله اما وقتی سر خیابون سواره ماشین شد کلی حال کردم چون دوتا بچه پرو میخواستن مخ کنن اما وقتی بدون هیچ حرفی اومد سوار ماشین من شد همه کف کرده بودن خلاصه بعد از کلی کس چرخ و خوردن ناهار امدیم سمت خونه

گفت:کی میای پیشم ؟

گفت:من خونه تنهام الان دیگه بابام اینا رفتن الا دیگه شیرازن

در ضمن درست نیست که ما رو باهم ببینن

این همسایه های فضول فقط کافیه ببینن اونوفت اخبار 21 پخش کنه بیا خونه ما همسایه های مت بهترن در ضمن من میتوونم با ماشین مستقیم برم تو پارکینگ ولی خونه شما باید من بیام اونجوری ضایع تره. اونم قبول کرد منم رفتم تو خونه. اومدیم تو اپارتمان و گفتم راحت باش

اونم رفت نانتو شلوارشو دراورد و امد همینکه دیدمش قفل کردم صورت گرد با چشمای عسلی با قد 165 سانت شاید به جرات بگم 50 کیلو سینه های سفت ماه از رو سوتین داشت چشامو در میاورد باسنش که دیکه نگو انگار نشستن تراشیدن این باسنو انقدر این باسن قشنگ بود که نگو. واقعا کف کرده بودم خیلی جلوی خودمو گرفتم نپریدم روش (اخه بابا نمیدونید چی میگم )

اومد طرفم و بردم اطاقم و نشونش دادم کل خونه رو دید اومد تو پذیرایی نشست رو مبل. منم نشستم کنارش. گفتم من خیلی گشنمه چیزی میخوری سفارش بدم ؟

گفت: نه من سیرم اما اگه مشروب داشته باشی میخورم

گفتم :باشه صبر کن رفتم شماره کبابی محل رو گرفتم سفارش چنجه با جوجه به اضافه دل و جیگر دآدم و رفتم که بساط مشروبو بچینم به شیشه ویسکی black&white اوردم به اضافه مخلفات گذاشتم رو میز . نشستم کنارش اما از فشار عجیبی که لای پام داشتم داشتم عذاب میکشیدم (خدا نصیب گرگ بیا ون نکنه، آدم سرطان بگیره شق درد نگیره)

غذا رو اوردن ومشغول شدیم یه وقت به خودمون اومدیم دیدیم داره ته شیشه بالا میا

گفتم: آنا حالت خوبه یه وقت زیاد نخوری حالت بد شه؟

گفت:باشه دیگه نمی خورم فکر کنم الانم زیاد خوردم

وقتی دستشو گرفتم دیدم بابا طرف دار میسوزه بغلش کردم و بردم دستو صورتشو شست گفت منو ببر بزار رو تختت

منم بردم اما وقتی میخواستم پاشم نذاشت منم که اینجوری دیدم لبامو گذاشتم رو لباش تو عالم مستی نمیدونید چه حالی داشتم وقتی زبونشو میکرد تو دهنم دیوونه میشدم انقدر تو لبو لوچه همدیگه بودیم که باور کنید نیم ساعت طول کشید یهو یآدم افتاد که من هنوز اون سینه ها رو لمس نکردم.
وقتی پیرهن استرجشو دراوردم و سینه هاش دیدم حال کردم با دهن سوتین شو دآدم بالا که همچین اه ه ه ه ه کشید نزدیک بود آبم بیاد وقتی سینه هاشو دیدم باور نمی کردم این سینه ها تو این سوتین بود سایز سینه هاش 95 بود اما گرد وسفت افتآدم به جونه سینه هاش حالا نخور کی بخور نوک سینه هاشو میلیسیدم گاهی هم گاز خفیف میگرفتم همش میگفت سامی بخوررررررررر همشون مال تو جووووووووووون منم هی حریص تر میشدم شلوارشو دراوردم حالا فقط یه شرت خوشگل توری پاش بود از لای سینه اومدم یه سمت ناف میخواستم تمام هنر سکس رو به اجرا در بیارم تمام سینه و شکمشو لیسیدم تا رسیدم به شرتش اونو اروم دراوردم انداختم رو زمین وقتی سرسمو بردم لای پاش دیدم دیگه نفسش در نمیاد وقتی اولین لیسو زدم چنان اهههههههههههههههههههههههههی کشید که از خودم بیخود شدم اما دیگه کسشو نخوردم پاهاشو اوردم بالا و از انگشت کوچیک پاش شروع کردم به خوردن نمیدونم هیچ تمایلی به foot fetish ندارم اما حس کردم که بهم حال میده.
آنا که دیگه تو آسمون بود صداش کل اطاقو ورداشته بود پاهاشو لیسیدم و اومدم به سمته بالا از روناش گاز خفیف میگرفتم تا دوباره رسیدم به کسش، یه کس تپل بدون یه ذره مو که وقتی لیسش میزدم خودم کلی حال میکردم چوچولشو میکردم تو دهنم و لیس میزدم زبونمو لوله میکردم میکردم توکسش تو همین حلا یه هو پاهاشو حلقه کرد دوره گردنم فهمیدم داره به ارگاسم میرسه منم کارمو سریع تر کردم که هین دهنم پر از اب شد ووایییییییییییییییییییییی تنها فریادی بود که میشد شنید آنا به ارگاسم رسیده بود و بی حال یه لحظه فکر کردم از حال رفته به صورتش از اب پارچ پاشیدم چشمای خمارشو باز کرد و گفت سامی خیلی دووست دارم

منم گفتم :منم دوست دارم بلند شد اومد طرفم هلم داد رو تخت افتاد روم شروع کرد لب گرفتن. رکابی که تنم بود رو پاره کرد کف کرده بودم افتاد به جون سینه هام لاله های گوشمو میخورد که داشتم دیونه میشدم اومد پایین و شلوارکمو دراورد از روی شرت کیرمو میلیسید میبوسید این کارش خیلی به من حال میداد شرتمو دراورد وانداخت یه طرف کیرمو گرفت دستش از زیره کیرم شروع کرد به لیسیدن وقتی بیضه هامو میکرد تو دهنش باور کنید از حال میرفتم یهم حس کردم سر کیرم داغ شد وقتی چشمامو باز کردم دیدم کیرم تو دهنشه

انقدر خوب این کارو میکرد که دیگه داشتم میومدم اما آنا مجال نداد با 2 -3 بار دیگه بهش گفتم که دارم میام اونم آبمو ریخت تو دهنش بعد ریخت روی سنه هاش که این کارش انقدر منو حشری کرد که دوباره افتآدم به جونه کسش تا کیرم بلند شد اون وقت رفتم سر وقت کمدم اسپری رو برداشتم قشنگ اسپری زدم که حالاحالاها ابم نیاد اومدم طرفش خوابید زیر منم اومدم روش کیرمو میمالیدم به کسش اما تو نمی کردم تا اسپری کار خودشو بکنه انقدر این کارو کردم که صداش درامد

گفت:ده بکن دارم آتیش میگیرم من میخوام من میخوام

گفتم :چی میخوای عزیزم خجالت نکش بگوو(با بد جنسی)

گفت:کیییییییییییییررررررر همچین گفت که همه همسایه ها شنیدن(البته برای اقایون بد نشد دهن خانوماشون اب افتاد یه سکس افتادن)

گفتم چی؟

گفت بکن بکن کیرتو بکن تو کسم کسم کیر میخواد محکم بکن تو فشار بده

منم با فشا کیرمو کردم تو کسش با اینکه قبلا ارضا شده بود و از ترشحات خیس بود اما خیلی تنگ بود که یه لحظه نفسش بند اومد منم صبر کردم حالش جا بیاد بعد از اینکه مطمئن شدم شروع کردم به شاگ زدن خیلی اروم و حساب شده که یهو آنا داد زد بکن لامصب محکم فشار بده منم دیدم که از این کار لذت میبره شروع کردم با تمام قوا کردن رو همش میگفت جووووووووووووووون چه حالی میده وای کسم داره جر میخوره جوووووووووون بکن اره اینه راه پارش کن

سامی جون کیر میخوام کیر کیرتو بخورم کسمو پاره کن

دیکه عرق از سرو کولم میرخت از روش بلند شدم اون امد نشست رو کیرم وقتی بالا پایین میرفت حرکت سینه هاس دیوونم میکرد ولی از بس حشری بود دلو روده من بهم پیچید(فهمیدین که) تو همین حین دوباره به ارگاسم رسید گفتم حالتو عوض کنیم پاشد و به حالت سگی درامد منکه تا اون موقع فرصت نکرده بودم کنشو ببینم وقتی دیدم حالم بد شد .حاضرم قسم بخورم انگشت با چکش توش نمی رفت

شروع کردم به خوردن اون سوراخ خوشگل وقتی میخوردم از خوشی داد میزداز پشت گذاشتم تو کسش

دیگه آنا دوباره حشرش زده بود بالا منم همزمان وقتی داشتم از کس میکردمش با انگشتان کونشو برا کردن آماده میکردم. حس کردم دیگه آمادس بهش گفتم آنا من میخوام از کون بکنم. اونم

گفت: من امآدم هر کاری میخوای بکن از این به بعد مال منی تو

از رو میز کمدم قوطی وازلین رو برداشتم که برای چرب کردن کف پام استفاده میکنم اول قشنگ کیرمو چرب کردم بعد با حوصله سوراخ آنا رو چرب و آماده کردم وقتی سر کیرمو گذاشتم رو سوراخ آنا داشتم و آماده میشدم داخل کنم که دیدم خودش داره زحمتو کم میکنه اما میدیدم که داره درد میکشه وقتی کیرم تا نصف تو کونش بوود 2 دقیقه دست نگه داشتم و وقتی تا اخر فرو کردم دیگه کاملن میشد درد رو تو چهرش دید منم سعی کردم با ور رفتن با کسش درد رو به لذت تبدیل کنم بعداز 5 دقیقه که مطمئن شدم امادگی داره شروع کردم به کردن نمی دونیم چه کونی داشت دست کمی از اتشفشان نداشت اوایل درد داشت اما وقتی عادت کرد همش مگفت جووووووووووووووووون دارم کون میدم ووووووااااایییییییییییییییی چه حالی میده بکن کونمو پاره کن

اره راه سامی جوووووووووووووووووووون بکن نکن

منم که دیکه داشتم میترکیدم مهسش داشت به اوج میرسید آب منم داشت میومد بهش گفتم گفت بکن تو کسم منم کیرمو دراوردم رفتم کیرمو شستم اومدم (میدوونم الان فحشم دادید اما این جوری زن عفونت میکنه)اومدم کیرمو کرم تو کسش 2 دقیقه شاگ وحشیانه که دیدم دارم میام که یهو داد آنا درامد گفتم چه کار کنم گفت بریز توش مخوام بسوزم منم یهو ترکیدم تاحالا اونقدر ارضا نشده بودم آنا داد میزد اااااااایییییییییییییییییییی سوختم جون ابت اووووومد ایییییییییییییییییییییییییییی بعد از سکس همونجا خوابم برد وقتی بلند شدم دیدم شام آمادس گفت معذرت میخوام که بی اجازه به وسایل دست زدم منم برا تنبیه بوسش کردم او 2 روز بهترین روزای عمر من بود. آنا از اون روز به بد باهم بود تا 2 سال. تواین 2 سال همیشه با هم بودیم منم با شخص دیگه ای سکس نداشتم منتظر آنا میموندم الان که دارم براتون مینویسم آنا اتریشه با اون شوهرش

منم میرم اما معلوم نیست کی؟ اما به هر حال امیدوارم از داستان من خوشتون بیاد .

و به تمام دختر و پسرهای که داستان منو خوندن میگم که سکس فقط با احساسات زیباست .